آمريكا براي فتح جهان

منبع: سايت الترناتيو از كانادا-22 نوامبر 2002

نويسنده:  پير بودت

ترجمه: زينت ميرهاشمي

zinat_mirhashemi@yahoo.fr

 

 

اهداف كنوني آمريكا چيست؟

ايالات متحده آمريكا پيش بيني مي كند كه بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي(تنها دشمن اصلي)، يك مدت زماني 20 ساله را براي جاانداختن هژموني اش در جهان و كاهش امكانات رقباي اصلي خود،-كه الزاما كانديداي الترناتيو هژموني نيستند بلكه فقط قادر هستند كه در سيستم  جهاني «بدون هژموني» با سيستم چند قطبي  داراي خودمختاري باشند،- پيش بيني كرده است.  رقباي اصلي، به طور يقين اروپا و  روسيه و به طور ويژه چين هستند. آمريكا تصور نابودي چين (از طريق نظامي)، اگر خواستار استقلال خاصي  باشد و در برنامه هاي توسعه اش پايدار بماند ، را در يك روز  مي كند. هم چنين دشمنهاي  قابل ملاحظه ديگري هم هستند.  در حقيقت همه كشورهاي جنوب و مستعد توسعه كه در مقابل اجبارهاي نئوليبراليزم جهاني مقاومت مي كنند مي توانند دشمن باشند.

 

چرا در شرايط فعلي يورش آمريكا در خاورميانه  متمركز است؟ ‌

تمركز در خاورميانه به  اين دليل نيست كه در اين منطقه دشمنان جدي وجود دارند. بر عكس : واقعيت آن است كه در شرايط كنوني اين منطقه با ساختارهايش، پخش سست سيستم جهاني است  كه به دلايل مختلف كمترين قدرت را براي مقابله با تجاوز دارند . ضربه زدن به ضعيفها براي به وجود آوردن يك سلسله ي طولاني  از جنگها ، يك راه نظامي استراتژيك آشكار و مبتذل است. مثل هيتلر، حمله را از چكسلواكي آغاز كرد و  ما حالا مي دانيم كه جاه طلبيهايش، انگليس، فرانسه و روسيه را در بر مي گرفت. فتح منطقه منفعتهاي ديگري را هم نشان مي دهد. كنترل انحصاري منطقه بزرگ  توليد نفت و گاز به وسيله آمريكا، اروپا را در يك وابستگي جدي قرار داده و موجب كاهش  قدرت مانورهاي احتمالي بعدي اروپا مي‌شود. از طرف ديگر استقرار پايگاهاي آمريكايي در قلب آسيا، اروپا، جنگهاي آينده  عليه چين، روسيه يا ديگران را آسان خواهد كرد. حمايت بدون شرط براي گسترش  اسرائيل، جاي منطقي خودش را در اين چشم انداز پيدا مي كند. اسرائيل  دو فاكته يك پايگاه نظامي هميشگي براي سرويسهاي واشنگتن است. 

 

آيا توصيف پرزيدنت بوش به هيتلر جديد خلاف واقعيت است؟

شرايط حاضر از اهميت زيادي برخوردار است. به طوري كه مقايسه آن با سالهاي 1930 به درستي قابل توجيه است. رئيس جمهور آمريكا مثل هيتلر، تصميم گرفته است كه با جانشين كردن نيروي نظامي خشن به جاي قانون، با از بين بردن دستاوردهاي پيروزي دموكراسي بر فاشيسم، سازمان ملل را به سرنوشت اسفناك بياندزاد، سرنوشتي مثل جامعه ملتها قبل از ايجاد ملل متحد.  آفرينش و انتخاب دشمنهاي كوچك، مي تواند صحنه را براي رو در روئيهاي بزرگتر، دروغهاي مرتب، به بازي گرفتن رسانه ها، پرونده سازي كردن براي مخالفان، استفاده از  خشونت تروريستي  عليه مردم نافرمان و غيره، آماده كند.

 

چه كسي مي تواند در مقابل اين تجاوز ايستادگي كند؟

ملت اروپا مي تواند و بايد  آمريكا را به ميزان حساسيت نقش خودش در سيستم اقتصادي سرمايه داري جهاني  آگاه كند. اگر اروپا موفق شود كه سرمايه اضافي را در توسعه اجتماعي به كار اندازد ، مي تواند بدين  وسيله عقب نشينيهايي  را به جاه طلبيهاي بي حد و اندازه آمريكا تحميل كنند. در غير اين صورت به ولخرجيهاي آمريكا كمك خواهد شد.

اتحاد اروپا  با روسيه(توليد كننده بزرگ نفت و گاز)  تنها شيوه رها شدن از ديكتاتوري آمريكا در فرض  موفقيت واشنگتن در پروژه اش كه كنترل انحصاري خاورميانه است، مي باشد.