کودکان اولین قربانیان مناسبات خصمانه جهان امروزی میباشند .  

ترجمه از: ناهید جعفرپور   

 

نوجوانان و کودکان اولین شاهدان مستقیم خشونت ، تجاوز و بی حرمتی به حقوق انسانی در مناطق جنگ زده اند. قربانیانی که پس از هر فاجعه ای و یا جنگی با سخت ترین مشکلات و خطرات دست بگریبانند و بدون هیچ گناهی در بهار زندگی به زمستان تاریک بی پناهی و دربه دری سوق داده میشوند. فاجعه چهره پلیدش را درسرنوشت سربازان خردسالی نشان میدهد که بدون اینکه بدانند برای چه به سلاخ خانه برده میشوند ، با جثه ای نحیف تر از سلاحی که بر دوش میکشند با دنیائی پر ازآرزو و رویاهای کودکی چون مورچه های بی آزار زیر چرخهای دستگاه های نظامی قدرمندان له و مچاله میشوند. آنانی هم که زنده میمانند با یک دنیا تجربه نفرت و ترس و خشونت ، باقی عمر را در کابوس های وحشتناک طی خواهند نمود.

 

 زنی پناهنده از منطقه ای جنگ زده میگوید: کودکان پناهنده که از مناطق جنگی به دنیای دیگری پرتاب شدند،  به مانند درختی اند که ریشه آنان را از زمین کشیده اند ! .

در سریلانکا سالانه بین 15 تا 20 هزار پسر و دختر نوجوان برای جنگ آموزش می بینند. نو جوانانی که می آموزند چگونه میبایست نارنجک را به خود بست و با خود منفجر نمود. دخترانی 13 و یا 14 ساله که با واژه "بمب های زنده " از آنان نام برده میشود. دراین کشور با وجود اینکه قانون نظام وظیفه تنها از میان 18 ساله ها سربازان خود را میجوید، اما واقعیت چهره دیگری را در این منطقه نشان میدهد. مثلا در شمال غربی این کشور صد ها کودک بین 10 تا18  سال از طرف سازمان زیرزمینی ‚Liberation Tigers of Tamil Eelam’ مسلح گردیده اند . سالانه در سریلانکا در حدود 15 الا 20 هزار نوجوان از 13 سال به بالا به مبارزه مسلحانه روی می آورند.

 

 در کلمبیا کودکان بیشترین قربانیان جنگ های داخلی میباشند. دختربچه ها و پسر بچه هائی از خانواده های فقیر و کم درآمد که هیچ آینده ای در انتظار آنان نیست. بسیاری از این کودکان فقط برای شکمی سیر یا به نیروهای ارتشی می پیوندند و یا به نیروهای چریکی .

زمانیکه گرسنگی جای خود را با ایدز معاوضه میکند ناقوس مرگ در ابتدا کوچکترین حلقه ضعیف را در هم میشکند . در کنیا هزاران کودک با ایدز به کام مرگ کشیده میشوند بدون اینکه بدانند چرا میمیرند . در تایلند دختران 12 و 13 ساله برای ادامه بقا از طرف والدین در اختبار مردان بزرگسال قرار میگیرند و تن و روح این نونهالان بیگناه نشکفته پر پر میگردد.

 

طبق گزارش UNICEF  در آفریقای غربی تعداد کودکان دختر و پسر سرباز ومسلح در این منطقه 40% کل سربازان میباشند. دختران سرباز که مابین سنی 14 تا 18 سال میباشند اکثرا به خاطر تجاوزات جنسی از طرف سربازان دچار دپرسیون و روان پریشی میباشند.

نیمی از مبارزین فلسطینی را کودکان و نوجوانان تشکیل میدهند.  بدون استثنا هر کودک فلسطینی حداقل یکبارشاهد مرگ دستگیری و  ضرب و شتم به پدر و برادرش از طرف سربازان اسرائیلی بوده است . تمامی نوجوانان و کودکان فلسطینی فکر میکنند که دیگر والدینشان قادر نیستن از آنان مواظبت نمایند به این لحاظ خود میبایست دفاع از خویش را بعهده بگیرنددر یوگسلاوی سابق بعد از 8 سال که از جنگ میگذرد هنوز در حدود 1000کمپ پناهندگی موجود است که نیمی از سکنه اش کودکان میباشند.

تمامی نوجوانان و کودکان ساکن کمپ های پناهندگی بوسنی و هرزوگین و کراتی دچار بیماری های روانی و دپرسیون و گوشه گیری و ترس میباشند.

 

کودکان افغانی خود را بی ریشه و بی خانمان دانسته و احتیاج مبرم به معالجات پزشکی دارند. بسیاری از سازمانهای بین المللی تا کنون بروضعیت این کودکان سکوت نموده اند. از سکنه 300 هزار نفری شهر شامیلا که در زمان حمله آمریکا از خانه و کاشانه شان رانده شدند ،بعد از سقوط طالبان تنها 100 هزار نفرشان به خانه برگشتند.از سرنوشت مابقی که نیمی از آنان کودکان بودند خبری در دست نیست . هزاران دهقان افغانی از خانه های خود به دشت و کوه متواری گردیدند که 8 هزار کودک در میان آنان بسر میبرد. دختران کم سن و سال افغانی که در جنگ افغانستان مورد تجاوز قرار گرفته بودند، طبق گزارش سازمانهای دفاع از کودکان ، هنوز هم بعد از گذشتن چند سال از جنگ در موقعیتی بسیار تاسف آور بسر برده و همگی شان قدرت تکلم خود را به لحاط فشار های روحی از دست داده اند. بسیاری از نوجوانان کم سن و سال افغانی به اجبار به جبهه های جنگ فرستاده شده و در ابتدای شکوفائی زندگی شان به هلاکت رسیده اند. چیزی در حدود 10 هزار کودک و نوجوان افغانی با زور به جنگ فراخوانده شدند و هیچگاه به خانه بر نگشتند. تا کنون هیچ مرجعی به این مسئله اهمیت نداده است که بر سر این کودکان چه آمده است؟

 

پاکستان به عنوان مدل واقعی جنگ های داخلی که در واقع از ابتدای تاسیسش یعنی سال 1947 درگیر این بحران ها میباشد نمونه بارز بی حقوقی به کودکان است. نوجوانان پاکستانی از زمانی که دست چپ و راست خود را میشناسند یاد گرفته اند که هر گونه اختلافی میبایست در سایه سلاحی گرم حل گردد.

 

و اما در عراق فاجعه چهره کریه خود را در سه نوبت زمانی نشان میدهد . تمامی کودکانی که به نحوی از جنگ 8 ساله ایران و عراق جان سالم بدر میبرند در جنگ سال 91 اغلب جان خود را از دست میدهند و آنهائی که در این جنگ به نحوی زنده میمانند اینبار در حمله آمریکا به عراق به هلاکت میرسند. بیمارستانهای عراق هنوز هم ماوای کودکان زخمی و آش و لاش شده است . کودکانی که پدر و مادرشان را در سه پریود مختلف زمانی از دست داده اند. نسلی فنا شده ، بی آینده ، معلول جسمی و روحی و خسته از تمامی رنجی که توشه راهشان بوده است . تعداد بسیاری از این کودکان هیچ گاه قادر نخواهند بود یک زندگی عادی را پشت سر نهند. 

 

نتیجه

 تمامی آنانی که در نسل حاضر در حال رشدند، با پرداختن بهائی سنگین، به بی ارزشی وبی توجه ای به حقوق شان در این جهان بی قانون مدتهاست که پی برده اند. کودکان و نوجوانان جنگ زده و پناهنده که شاهد فجیع ترین خشونت های سیستم نظامی جهانی بوده اند، نمیداند به کجا پناه برند و بی سرپناه در اغلب کشورها در کمپ ها ، گوشه پارک ها ، خیابانها و...........چون علف هرز شب را به صبح میگذرانند. نتیجه یک پژوهش بر روی 400 کودک پناهنده و جنگزده نشان می دهد که همه این کودکان حداقل یک عضو خانواده ( پدر یا مادر) را از دست داده اند. همگی این کودکان شاهد دستگیری و یا ایراد ضرب و شتم به پدرانشان بوده اند ، پدرانی که اغلب هرگز به خانه برنگشته اند. احساس ترس واحساس گناه از عدم کمک به والدین در این شرایط غیر انسانی ، اغلب باعث اختلالات روانی در این چنین کودکان گشته است. بسیاری از دختران کم سن و سال مناطق جنگی که شاهد تجاوز به مادرشان بوده اند و یا خود مورد تجاوز قرار گرفته اند ، تمام عمر از یک زندگی معمولی انسانی محروم میشوند . مسبب این همه جنایت کیست؟

 

کودکان قربانیان نامرئی جهانی شدن میباشند

 

جهانی دیگر ممکن میباشد