بازگشت به صفحه نخست

 

امپراطوری شرم

 

ژان زیگلر
 
نویسندهٔ بنام و گزارشگر مسائل تغذیه در سازمان ملل متحد

 

 

ما امروز شاهد جنبشی هولناک برای فئودالیزه کردن دیگربارهٔ دنیا و به‌زیر سلطه درآوردن منظم خلق‏های نیم‌کرهٔ جنوبی توسط شرکت‏های بزرگ فراملیتی هستیم. در این رابطه، دو سلاح کشتار جمعی عمل می‏کند: بدهی‏های خارجی و گرسنگی. نخستین سلاح، دولت‏ها را مجبور می‏کند از حاکمیت خود صرف‏نظر کنند و دومین سلاح ـــ که از وجود نخستین سرچشمه می‏گیرد ـــ خلق رو به‌مرگ را وا می‏دارد تا از آزادی خود چشم بپوشد. بلی، این امپراطوری شرم است که به گونه‌ای پنهانی خود را روی کرهٔ زمین جا داده است.(مترجم)

 

تاریکی غلیظ بود و ماه پنهان. باد با سرعت ١٠٠ کیلومتر در ساعت می‏وزید. موج‏هایی را به بلندی ده متر برپا می‏کرد و با سر و صدایی وحشتناک آن‏ها را روی قایقی چوبی می‏کوبید؛ قایقی که ده روز پیش از آن خلیج کوچکی را در سواحل موریتانی با ١٠١ سرنشین پناهندهٔ آفریقایی ترک کرده بود. به‌گونه‌ای معجزه‌آسا، توفان قایق را روی صخره‌ای از ساحل المدانو واقع در جزیره‌ای کوچک از مجمع الجزایر قناری بزرگ، کوبید. در میان زنده‌ماندگان مبهوت، مأموران پلیس دریایی اسپانیا، جسد یک زن و سه نوجوان را در ته قایق یافتند که از گرسنگی و تشنگی مرده بودند. ‏

 

چند کیلومتر آن‌سوی‌تر، در همان شب، یک کرجی در ساحل ال‌هیررو به گل نشست. در این کرجی، ۶۰ مرد، ١٧ کودک و ٧ زن قرار داشتند که شبح‌گونه و تلوتلو خوران در مرز اغماء بر روی ساحل در غلتیدند.

 

در همان زمان، ولی این بار در دریای مدیترانه، رویداد غم‌انگیز دیگری در حال رخ دادن بود. در ۱۵۰ کیلومتری جنوب مالت، یک هواپیمای نگهبان سازمان «فرونتکس»، قایقی را ردیابی کرد که با ۵۳ سرنشین بیش از حد پر شده و احتمالاً در اثر خرابی موتور از مسیر خود خارج گشته بود و با امواج به این سو و آن سو پرت می‏شد. دوربین‏های این هواپیما توانسته بودند در داخل قایق نام‏برده حضور زنان و کودکان را مشاهده کنند. خلبان بلافاصله این مطلب را به مقامات مالت گزارش کرد.

 

مقامات مربوط به بهانهٔ این‌که قایق در منطقهٔ ردیابی و نجات‏دهی لیبی قرار دارد از مداخله خودداری کردند.خانم لورا بالدینی، نمایندهٔ کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل دخالت کرد و از مقامات مالت خواست یک کشتی نجات به‌سمت قایق فرستاده شود. دلیلی که آورد این بود. «پیشترها، قایق‏هایی که در دریای مدیترانه از مسیر خود خارج می‏شدند، به‌مدت ٢٠ روز سرگردان می‏ماندند

 

ولی چیزی تغییر نکرد.

 

اروپا از جای خود تکان نخورد.

 

و دیگر کوچک‏ترین اثری از قایق نام‏برده پیدا نشد….

 

چند هفته پیش از آن، زورقی که در آن صد تایی پناهندهٔ گرسنگی از آفریقا سوار بودند می‏کوشید به سواحل جزایر قناری نزدیک شود. زورق در سواحل سنگال غرق شد. فقط دو نفر نجات یافتند.

 

روز ٢٨ سپتامبر ۲۰۰۵، سربازان اسپانیایی ۵ جوان آفریقائی را که می‏کوشیدند از حصار برق‏ داری که در بالای آن سیم خاردار نصب شده بود عبور کنند، با گلوله و از نزدیک کشتند و ۶ جوان سیاه‌پوست دیگر را در شرایط مشابه به‌قتل رساندند.

 

هزاران آفریقایی، از جمله زنان و کودکان، در جلوی حصار «ملییا دِ سئوتا»، در سرزمینی خشک و کوهستانی چادر زده بودند. به دستور بازرسی بروکسل، افراد پلیس مراکش آفریقایی‏ها را به بیابان‏های صحرا می‏رانند.

 

بدون آب و غذا.

 

صدها نفر از آنان و شاید هم هزاران نفرشان در میان صخره‏ها و ماسه‏های بیابان تلف می‏شوند.

 

چند نفر از این جوانان آفریقایی با خطر از دست دادن زندگی‏شان هر ساله کشورهایشان را ترک می‏کنند تا شاید به اروپا برسند؟ تخمین زده می‏شود که هر ساله دو میلیون نفر می‏کوشند به‌گونه‌ای غیرقانونی وارد خاک اروپا شوند و که از این شمار تقریباً دو هزار نفر در دریای مدیترانه و همین شمار نیز در جبل‌الطارق پس از ترک مراکش یا برای رسیدن به جزایر قناری پس از ترک موریتانی و سنگال از بین می‏روند.

 

بر اساس برآورد دولت اسپانیا، در سال ۲۰۰۶، ۴۷ هزار و ۶۸۵ پناهندهٔ غیرقانونی آفریقایی به سواحل اسپانیا وارد شده بودند. به این شمار باید ۲۳ هزار و ۱۵۱ پناهندهٔ غیرقانونی را که پس از ترک لیبی یا تونس به ایتالیا یا مالت رسیده‌اند نیز افزود. پناهنده‏های دیگری نیز می‏کوشند با گذر از ترکیه یا مصر، به سواحل آدریاتیک ایتالیا برسند. آقای «مارکو نیسکالا»، دبیر کل فدراسیون بین‌المللی سازمان صلیب سرخ و هلال احمر می‏گوید: «این بحرانی است که کاملاً بی سر و صدا می‏گذرد. نه‌تنها هیچ‌کس به داد این افراد که درمانده‌اند، نمی‏رسد، بلکه حتی سازمانی وجود ندارد که از این رویدادهای غم‌انگیز روزانه آمارگیری کند

 

پناهندگان گرسنگی آفریقایی ازطریق دریا، در اثر شرایط ویژه‌ای، که آن هم از بین رفتن شتابندهٔ جوامع صیادان سواحل اقیانوس اطلس و مدیترانهٔ قارهٔ آفریقا است، افزایش می‏یابند. این امر به‌علت فروش حق و حقوق صید به شرکت‏های خارجی توسط دولت‏های آفریقایی است. کشتی ـ کارخانه‏های صیادی ژاپنی، کانادائی، پرتغالی، فرانسوی، دانمارکی و غیره آب‏های ساحلی را نابود می‏کنند. صیادان خانه‌خراب شده که در بدبختی فرو رفته‌اند، ناامید و خلع‌سلاح شده در برابر شکارچیان، قایق‏هایشان را به خریداران مافیایی به ثمن بخس می‏فروشند، یا خود به مسافرکشان دریایی بدل می‏شوند. ولی این قایق‏ها که برای صید در آب‏های ساحلی ساخته شده، معمولا برای دریانوردی در وسط اقیانوس نامناسب است.

 

اندکی کمتر از یک میلیارد انسان در آفریقا زندگی می‏کنند.‏ در فاصلهٔ سال‏های ١٩٧٢ و ٢٠٠٢، شمار آفریقایی‏هایی که دچار سوء‌تغذیهٔ شدید و مداوم بوده‌اند، از ٨١ به ٢٠٣ میلیون نفر افزایش یافته است.

 

چرا؟ دلایل این وضعیت بی‌شمار است. عمده‏ترین آن‏ها، از سیاست کشاورزی مشترک اتحادیهٔ اروپا ناشی می‏شود.

 

در سال ۲۰۰۶، کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی در چارچوب سازمان تجارت و توسعهٔ اقتصادی، به کشاورزان و دامداران خود بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار یارانه برای تولید و صادرات اعطا کرده‌اند. اتحادیه اروپا، به ویژه در آفریقا، سیاست دامپینگ کشاورزی را با وقاحت و گستاخی بی‌خللی اجرا می‏کند. این سیاست، تخریب روش‌مند کشاورزی‏های پرورشی آفریقایی را در پی دارد.

 

اگر برای نمونه «سانداگا»، یعنی بزرگ‏ترین بازار مواد مصرفی معمولی آفریقای غربی، را در نظر بگیریم، دنیایی را در قلب داکار می‏یابیم پر سر و صدا، رنگین، با عطریات بسیار و شگفت‌انگیز. خانم‏های خانه‌دار می‏توانند در آن‏جا و بر حسب فصل، سبزیجات و میوه‏های پرتغالی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، یونانی و غیره را با یک‌سوم یا نیمی از بهای مواد مشابه بومی خریداری کنند. در حالی که چند کیلومتر دورتر از آن محل، در زیر آفتابی سوزان، یک روستایی «ولوف»، به همراه همسر و فرزندانش، با روزی ۱۵ ساعت کار، کوچک‏ترین اقبالی برای به‏دست آوردن حداقل درآمد آبرومندانه را ندارد.

 

٣٧ کشور از ۳۷ کشور آفریقا کاملاً کشاورزی هستند.

 

کمتر موجودات انسانی روی کره زمین در شرایطی تا این اندازه سخت، همانند روستاییان آفریقایی «ولوف» در سنگال، «بامبارا» در مالی، «موسی» در بورکینا فاسو یا «باشی» در کیوو کار می‏کنند.

 

سیاست دامپینگ کشاورزی اروپا، زندگی آن‏ها و فرزندانشان را نابود می‏کند.

 

* * *

 

برای دفاع از اروپا در برابر پناهندگان گرسنگی، اتحادیهٔ اروپا یک سازمان نظامی و نیمه‌مخفی را به‏‌نام «فرونتکس» ایجاد کرده است. این سازمان از «مرزهای خارجی» اروپا، یعنی مرزهای برون‌قاره‌ای اروپا، محافظت می‏کند. سازمان نام‏برده دارای کشتی‏های راه‌بند سریع‏السیر و مسلح برای مداخله در وسط دریا، هلی‌کوپترهای جنگی، ناوگان‏هایی شامل هواپیماهای ردیاب مجهز به رادار، ماهواره و وسایل پیچیدهٔ الکترونیکی برای محافظت از راه دور می‏باشد. «فرونتکس» هم‏چنین در خاک افریقا دارای «اردوگاه‏های پذیرایی» است که در آن‏ها پناهندگان گرسنگی را که از آفریقای مرکزی، شرقی یا جنوبی، از چاد، جمهوری دموکراتیک کنگو، بوروندی، کامرون، اریتره، مالاوی، زیمباوه یا از کشورهای دیگر می‏آیند، نگه می‏دارد.

 

اغلب این پناهندگان به‌مدت یک یا دو سال از میان قارهٔ آفریقا راه می‏پیمایند، و در حالی که به کمک تدابیر گوناگون زندگی خود را می‏گذرانند، از مرزها عبور می‏کنند و می‏کوشند تا به سواحل نزدیک شوند. در چنین حالتی است که مأموران «فرونتکس» یا همکاران محلی سازمان نام‏برده که مأموریت دارند از نزدیک شدن آنان به بنادر مدیترانه یا اقیانوس اطلس جلوگیری کنند، راه را بر آنان می‏بندند.

 

از آن‏جایی که «فرونتکش» مبالغ قابل‌توجهی به دولت‏های آفریقایی می‏پردازد، کمتر دولتی است که برپا ساختن چنین اردوگاه‏هایی را نپذیرد.

 

ولی کشور الجزیره آبرو را حفظ کرده است.

 

پرزیدنت «عبدالعزیز بوتفیکا» گفت: «ما ایجاد این اردوگاها را نمی‏پذیریم. ما هرگز زندانبانان برادرانمان نخواهیم بود

 

دورویی کمیسرهای بروکسل نفرت‌انگیز است: از یک‌سو آن‏ها گرسنگی را در آفریقا سازمان می‏دهند و از دیگر سو، پناهندگان گرسنگی را به بزه‏کاری متهم می‏کنند.

 

«امیناتا ترائوره» چکیدهٔ وضعیت را به‌شکل زیر بیان می‏کند: «ابزار انسانی، مالی و تکنولوژیکی که اروپای ٢٧ کشوری علیه موج پناهندگان آفریقایی به‏کار می‏برد، در واقع ابزاری است برای یک جنگ تمام عیار بین این قدرت جهانی و جوانان آفریقایی روستایی یا شهری بی‌دفاع که حق‌شان به داشتن آموزش و پرورش، اطلاعات اقتصادی، کار و تغذیه در کشور مبدأشان به‌علت تنظیم‏های ساختاری زیر پا گداشته شده است. آنان قربانیان تصمیم‌گیری‏های اقتصاد کلان هستند که به‌هیچ وجه مسؤولیتی در آن ندارند و هنگامی که در پی یافتن راه حلی از طریق مهاجرت هستند، رانده می‏شوند، تحت تعقیب قرار می‏گیرند و تحقیر می‏شوند. کشته‌شدگان، زخمی‏ها و معلولین رویدادهای «سئوتا دِ ملییا» در سال ۲۰۰۵، هم‏چنان هزاران جسدی که هر ماهه بر روی سواحل موریتانی، جزایر قناری، لامپدوسا یا سواحل دیگر پیدا می‏شود، کشتی‌شکستگان اجباری و متهم به بزه‏کاری هستند

 

در ماه ژوئن سال ٢٠٠٧، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد چهارمین نشست خود را در کاخ ملل در ژنو برگزار کرد. در روز دوشنبه ١١ ژوئن، شورا پیشنهاد اعطای حق رانده‌نشدن موقت را به پناهندگان بررسی می‏کند. در این‏جا پرانتزی باز می‏کنم: باید اختلاف بین پناهندگان اقتصادی و پناهندگان گرسنگی را تدقیق کرد. پناهندگان اقتصادی کسانی هستند که به «میل» خود مهاجرت می‏کنند در حالی که پناهندگان گرسنگی به‌علت «نیاز» فرار می‏کنند.

 

«نیاز» در حقوق بین‌المللی مفهومی است کاملاً شناخته شده که در حقوق اغلب کشورها نیز وجود دارد. نمونه: آمبولانسی که با سرعتی بیش از حد مجاز می‏راند تا هرچه سریع‏تر خود را به یک زخمی برساند و با این عملش چندین مقررات راهنمایی و رانندگی را زیر پا می‏گذارد، در حالت «نیاز» قرار دارد. تخطی آمبولانس از مقررات راهنمایی و رانندگی در نظر گرفته نمی‏شود.

 

پناهندهٔ گرسنگی نیز به‌همین ترتیب است: برنامهٔ تغذیهٔ جهانی، ماه به ماه، مناطقی از کرهٔ زمین را که در پی وقوع فاجعه‏های طبیعی (خشک‌سالی، هجوم ملخ و غیره) یا انسانی دیگر امکان هیچ‌گونه بقا در آن‏ها وجود ندارد مشخص می‏کند.

 

حالت نیاز را می‏توان به‌گونه‌ای عینی زیر نظارت قرار داد.

 

فرد گرسنه باید برای زنده ماندن از مرزها عبور کند. او این کار را به‌گونه‌ای غیرقانونی انجام می‏دهد. غیرقانونی بودن به‌علت نیاز لغو می‏شود.

 

در حال حاضر، هیچ‌گونه ابزاری در حقوق بین‌المللی وجود ندارد که به پناهندگان گرسنگی امکان «اتهام زدایی از بزه‏کاری» را بدهد.

 

کنوانسیون سازمان ملل مربوط به پناهندگان، در سال ۱۹۵۱ حق پناهندگی را فقط برای افرادی قائل شده است که به‌دلایل نژادی، مذهبی یا سیاسی تحت ستم قرار داشته باشند. و اما دربارهٔ کنوانسیون مربوط به حفاظت مهاجران، که مسائل آن بر عهدهٔ دفتر بین‌المللی کار است (و نه بر عهدهٔ کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگان)، هیچ‌یک از مفاد آن امکان اتهام‌زدایی از پناهندگان گرسنگی را نمی‏دهد. تنها مقامی که حق قانون‌گذاری را در این مورد دارد، شورای حقوق بشر سازمان ملل است که از ۴۷ دولت منتخب از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، برحسب قارهٔ مورد نظر به‌مدت سه سال قابل تمدید، تشکیل شده است.

 

روز ١١ ژوئن ٢٠٠٧، ساعت ١٨، سالن شماره ٢٢ در ساختمان شرقی الحاقی به کاخ سازمان ملل مملو از آدم و بیش از اندازه گرم. دستور روز دربارهٔ پیشنهاد ایجاد حق پناهندگی موقت برای پناهندگان گرسنگی است.

 

خانم «آنکه کونراد»، به‌نام اتحادیهٔ اروپا، از طرح مسأله خودداری کرد.

 

در امپراطوری شرم، که توسط کمبودی‏های سازمان‌داده شده حکومت می‏شود، جنگ، دیگر گاه به‌گاه نیست بلکه دائمی شده است؛ دیگر یک بحران یا یک بیماری را تشکیل نمی‏دهد بلکه امری طبیعی محسوب می‏شود؛ دیگر آن‌گونه که «هورک‌هایمر» می‏گفت، پنهان شدن عقل و درایت نیست، بلکه دلیل وجودی امپراطوری است. اربابان جنگ اقتصادی، سیاره را به تحمل ناروای قربانی‏های پرهزینه وا می‏دارند. آن‏ها به قدرت هنجاری دولت‏ها حمله می‏کنند، حاکمیت مردمی را زیر سؤال می‏برند، دموکراسی را سرنگون می‏کنند، طبیعت را از بین می‏برند، انسان و آزادی‏هایش را نابود می‏نمایند. بومی کردن دائمی اقتصاد و «دست پنهانی» بازار برایشان مذهب است و بیشینه کردن سودشان دعای روزانه.

 

من این مذهب و این دعا را خشونت ساختاری می‏نامم.

 

بدهی‏های خارجی و گرسنگی دو سلاح کشتار جمعی است که توسط اربابان دنیا به‌کار می‏رود تا خلق‏ها، نیروی کارشان، مواد اولیه و رویاهایشان را به‌بردگی بکشانند.

 

١٢٢ کشور از ١٩٢ کشور دنیا در نیم‏کرهٔ جنوبی قرار دارند. جمع بدهی‏های آن‏ها از ٢١٠٠ میلیارد دلار فراتر می‏رود. بدهی‏های خارجی همانند یک چنبره عمل می‏کنند. بخش عمدهٔ ارز خارجی که یک کشور جهان سوم با صادراتش به دست می‏آورد، برای پرداخت اقساط استهلاک و بهره بدهی‏ها به‌کار می‏رود.

 

بانک‏های وام‌دهندهٔ کشورهای شمال همانند زالو رفتار می‏کنند.

 

کشور وام‌گیرندهٔ بدهکار به کم‌خونی دچار می‏شود.

 

وجود بدهی‏های خارجی مانع هرگونه سرمایه‌گذاری اجتماعی قابل توجه در آبیاری، زیرساخت‏های مربوط به راه و جاده، آموزشی، بهداشتی و به‌طریق اولی، در هرگونه صنعت می‏شود.

 

برای فقیرترین کشورها، هیچ‌گونه توسعهٔ ماندگار امکان‌پذیر نیست.

 

قتل‌عام روزانهٔ ناشی از گرسنگی در یک حالت عادی منجمد شده ادامه دارد. در هر پنج ثانیه، یک کودک زیر ١٠ سال از گرسنگی می‏میرد. در هر دقیقه، یک نفر به‌علت کمبود ویتامین آ، کور می‏شود.

 

در سال ۲۰۰۶، ۸۵۴ میلیون انسان، یعنی تقریباً یک‌دهم انسان‏های سیارهٔ ما، شدیداً و به‌گونه‌ای دائم دچار سوء‌تغذیه شده‌اند. در سال ۲۰۰۵، آن‏ها ۸۴۲ میلیون نفر بودند….

 

گزارش دربارهٔ وضعیت تغذیهٔ جهان، وابسته به سازمان فائو، که اعداد بالا را داده است، تأیید می‏کند که کشاورزی دنیا در حالت کنونی توسعهٔ نیروهای تولیدیش، می‏تواند ١٢ میلیارد موجود انسانی را به‌گونه‌ای عادی (یعنی ٢٧٠٠ کالری در روز برای یک بزرگسال) تغذیه کند.

 

ما در حال حاضر بر روی کرهٔ زمین، ۲⁄٦ میلیارد نفر هستیم.

 

به‌عنوان نتیجه‌گیری می‏توان گفت که هیچ سرنوشت گریز‌ناپذیری وجود ندارد. کودکی که از گرسنگی می‏میرد، به قتل رسیده است.

 

نظام اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ای که سرمایه‌داری شکارگر برپا ساخته است، فقط جنایتکار نیست. پوچ نیز هست.

 

این نظام به‌قتل می‏رساند، ولی بدون داشتن هیچ نیازی این کار را انجام می‏دهد.

 

باید با این نظام به‌گونه‌ای ریشه‌ای پیکار کرد.

 

کتاب من می‏خواهد سلاحی برای این پیکار باشد.

 

امید در کجاست؟ در خودداری سنجیدهٔ انسان از پذیرش پایدار دنیایی که در آن بینوایی، ناامیدی، استثمار و گرسنگی عده‌ای انبوه، آسایش نسبی اقلیتی که معمولا ًسفیدپوست و در اغلب موارد ناآگاه هستند، تغذیه می‏کند.

 

ضرورت اخلاقی در هر یک از ما وجود دارد.

 

باید آن را از خواب بیدار نمود، مقاومت را بسیج کرد و پیکار را سازمان داد.

 

من آن دیگری هستم و آن دیگری من است. ناانسانیت تحمیل شده بر آن دیگری، انسانیت را در من از بین می‏برد.

 

کارل مارکس می‏نویسد: «یک انقلابی باید بتواند صدای رویش علف را بشنود

 

از ۵ تا ٧ ژوئن ٢٠٠٧ در ساحلی تفریحی کنار دریای بالتیک، به‌نام «هایلیگندام» در آلمان، نشست رؤسای دولت و حکومت هشت کشور نیرومند سیاره برگزار شد.

 

یک تور فلزی بی‌انتها در دریای بالتیک قرار داده شده و دیواری از سیم‏های خاردار به‌طول ١٢ کیلومتر کار گذاشته شده بود. شناگران رزمی، یک ناو جنگی آمریکایی، هلیکوپترهای سیاه‏‌رنگ از نوع آپاچی، ۱۶ هزار پلیس، گروه‏های زبده، تک‌تیراندازهایی که روی بام خانه‏های دور و بر کمین کرده بودند، همه آماده بودند تا گروه ٨ را محافظت کنند.

 

پنج هزار روزنامه‌نگار از تمام دنیا، که در «کوهلنبورن»، دهکده کوچکی در همسایگی، سکنی گزیده بودند، رویداد را پوشش می‏دادند.

 

در «هایلیگندام»، ولادیمیر پوتین، آنگلا مرکل، جرج دبلیو بوش، و نیکلا سرکوزی کوشیدند حالت اربابان دنیا را به‌خود بگیرند.

 

تلاشی رقت‌انگیز که به سخره می‏مانست.

 

در ماه ژوئن ۲۰۰۶، پانصد شرکت از نیرومندترین شرکت‏های خصوصی فراملیتی، ۵۲ در صد تولید ناخالص جهان را کنترل می‏کردند؛ به‌عبارت دیگر، تمام ثروت ایجادشده (سرمایه‏ها، خدمات، مال‌التجاره‏ها، حق انحصاری اختراعات و غیره) در عرض یک سال در سیاره.

 

قارهٔ آفریقا در مرکز مذاکرات «جی ٨» قرار داشت.

 

دو نکتهٔ عمده در دستور روز بود: یکی «تضمین سرمایه‌گذاری خصوصی» و دیگری «جهان‏شمول بودن حمایت از حق انحصاری اختراعات». واژهٔ گرسنگی در دستور «هایلیگندام» قرار نداشت.

 

فراسوی دیوار، چادرها و پناهگاه‏های سرهم‌بندی شدهٔ مخالفان «جی ٨»، تا جایی که چشم کار می‏کرد، گسترده شده بود.

 

ما بیش از ۱۵۰ هزار نفر از ۴۱ کشور جهان، به‌عنوان نمایندهٔ شمار زیادی از جنبش‏های اجتماعی، کلیساها، سندیکاها، به آن‏جا رفته بودیم. طی تمام مدت زمان نشست سران و در کنار آن، ١٢٠ سمینار، بحث و مذاکرهٔ علنی و بیدار مانی سازمان داده شد. در آن‏ها، مسألهٔ بدهی‏ها، پناهندگان گرسنگی، حق بهره بردن از آب آشامیدنی، مبارزه با گیاهانی که از لحاظ ژنتیکی تغییر یافته‌اند، تغییر مکان دادن شرکت‏ها، تبعیض دستمزد زنان، استقلال بانک‏های مرکزی، مسکن غیربهداشتی، خلع‌سلاح یک‌جانبهٔ اقتصادی کشورهای جهان سوم، تروریسم، سازمان جهانی تجارت، و خصوصی‌سازی اجباری بخش دولتی به‌بحث گذاشته شد.

 

ویکتور هوگو می‏گفت: «شما نجات تنگ‌دستان را می‏خواهید. من می‏خواهم که بینوایی ناپدید گردد

 

یک وجدان گروهی نوین، یک برادری فوق‌العادهٔ شبانگاهی، یک انبوه بی‌نهایت از جبهه‏های مقاومت محلی (که هماهنگ کردن آن‏ها باید صورت گیرد) در حال شکل گرفتن است.

 

یک جامعهٔ مدنی نوین جهانی، از اتحاد تمام این وجدان‏های بیدار شده، پدیدار می‏شود.

 

آن جامعه، امید موعود به عدالت، خرد و خوشبختی را به‌همراه دارد.

 

سرانجام آن نامطمئن است.

 

با وجود این، یک اطمینان وجود دارد. پابلو نرودا در پایان «سرود فراگیر» خود می‏نویسد: «آن‏ها می‏توانند تمام گل‏ها را بچینند. ولی هرگز نخواهند توانست بهار را از آن خود کنند

 

تارنگاشت مهر