بازگشت به صفحه نخست

  

به نام آزادی، برای نفت

 پیرامون جنگ عراق و وضعیت ایران

  

 

وبلاگ علیه درد مشترک

 

درباره حمله امریکا به عراق علل بسیاری ذکر شده است و تحلیلگران مختلف از زاویه های گوناگون به بررسی این جنگ پرداخته اند. طرفداران سرمایه داری و نئولیبرالها همنوا با دولت امپریالیست امریکا اعلام داشتند که رژیم صدام به خاطر داشتن سلاحهای کشتار جمعی تهدیدی علیه بشریت است وآنها باید بنا بر وظیفه انساندوستانه خود با حمله به عراق و سرنگونی صدام دموکراسی را در عراق مستقر گردانند و جلوی نقض حقوق بشر را در این کشور دیکتاتور زده بگیرند. بنیادگرایان مذهبی هردو طرف نیز با تحریک احساسات مذهبی مردم تلاش کردند تا این جنگ را یک جنگ دینی و جدال میان حق وباطل اعلام کنند. رسانه ها و دستگاههای تبلیغاتی مختلف هر یک بنا بر نفع خویش افکار عمومی را آماج حملات رسانه ای خود قرار دادند و در این آشفته بازار نگاهها کمتر معطوف به مقوله نفت که اصلی ترین دلیل این تجاوز برای آزادی بود، گردید.

 

از آنجا که وضعیت کشور ما نیز از جهاتی شبیه به عراق است و شبح جنگ بر آسمان ایران در پرواز است بررسی جنگ عراق و واشکافی انگیزه متجاوزان می تواند به تنویر افکار عمومی به خصوص آن قسمت از نیروهای لیبرال که خام اندیشانه گمان می کنند دموکراسی وحقوق بشر نهفته در کوله بار سربازان امریکائی است، کمک کند. پیش از اینکه وارد اصل بحث شوم مقدمتا باید بگویم که نیروهائی که نسخه عراق را برای ایران می پیچند و لحظه شماری می کنند که هرچه سریع تر فرش قرمز برای امریکا پهن کنند دو دسته اند. دسته اول سلطنت طلبان و بخشی از اوپوزیسیون ور شکسته خارج نشین اند که با وقوع انقلاب 57 منافع شان که پیوند تنگاتنگی با امریکا داشت را از دادند و اکنون منتظرند که مجددا با حضور امریکا در ایران منافع از کف رفته شان را بازستانند بنابراین اینان در رسانه های لس آنجلسی خویش بی شرمانه از حمله نظامی علیه ایران دفاع می کنند. دسته دوم لیبرال هائی هستند  که پس از شکست دوم خرداد سرخورده ومایوس شدند و اعتماد به توان داخل برای تغییر مناسبات سیاسی و اقتصادی را از دست دادند. اینان که نمی خواهند و یا نمی توانند انگیزه های اقتصادی و مادی نظام سرمایه داری برای تغییر مناسبات سیاسی در منطقه را ببینند ساده دلانه فریفته شعار زیبای دموکراسی و حقوق بشر لیبرالی می شوند وگمان می کنند که نظام سرمایه داری وظیفه خویش می داند که بدون هیچ چشمداشت وطمعی هزینه بسیاری صرف آزاد سازی مردم دربند کشورهای استبداد زده جهان سوم من جمله ایران بکند.

 

هر عقل سلیمی وقتی می شنود که امریکا 75 میلیون دلار صرف ترویج و گسترش دموکراسی در ایران می کند که از این مقدار 55 میلیون آن نصیب تلویزیون های ماهواره ای می شود و 20 میلیون دلار نیز صرف تقویت نهادهای غیر دولتی و سازمانهای حقوق بشری می گردد و دفتر ویژه ایران در وزارت خارجه تاسیس می کند و این دفتر جایزه یک میلیون دلاری برای طرحها و نظرات مختلف در مورد نحوه پیشبرد دموکراسی در ایران در نظر می گیرد، متوجه می شود که سلام گرگ بی طمع نیست.

 

عملکرد امریکا در طول قرن گذشته اثبات می کند که دولت امریکا هیچگاه برای مردم هیچ کشوری آزادی به ارمغان نیاورده است بلکه به نام همین آزادی و حقوق بشر اما به کام منافع مادی خویش مردم بسیاری را قربانی کرده و اقتصاد کشورهای مختلف را فلج کرده است. عراق آخرین نمونه از دلسوزی امریکا برای مردم بدبخت جهان سوم است.

 

پس از واقعع 11 سپتامبر امریکا با بوق و کرنای بسیار اعلام کرد که باید هر طور که هست تروریست های بین المللی را  که غرب را تهدید می کنند نابود کند. القاعده به عنوان یک جریان بنیادگرای اسلامی هدف اول امریکا قرارگرفت، امریکا برای نابودی القاعده به افغانستان حمله کرد و همواره از پاسخ دادن به این سئوال که چه کسی القاعده را به طور خاص و بنیاد گرائی و اسلام سیاسی را به طور عام ایجاد کرد طفره رفت.

 

القاعده و دیگر گروهها و جریانات بنیادگرا زائیده حمایتهای مادی امریکا از تندروان مذهبی برای جلوگیری از گسترش سوسیالیسم اندو اکنون که اردوگاه سوسیالیستی از بین رفته است خود این گروهها که روزی وجودشان منافع امپریالیسم جهانی را تامین می کرد امروز عدم وجودشان ضامن این منافع است. امریکا زمانی پول بسیاری صرف تقویت القاعده و حکومت صدام کرد و اکنون پول خرج می کند تا آنها را نابود کند. حال آیا همانطور که سرمداران امریکا ادعا می کنند صرفا به خاطر دلسوزی برای مردم دنیا این همه پول خرج می شود یا از قبل این جنگها و پول خرج کردن ها چندین برابر آنرا از ملل آزاد شده استثمار می کنند؟

 

پس از تغییر حکومت در افغانستان امریکا که دنباله القاعده را در عراق دیده بود برای از میان بردن مابقی نیروهای القاعده و سرنگونی صدام که تاریخ مصرفش تمام شده بود تجاوز گسترده ای را برای این اهداف بشر دوستانه صورت داد که اکنون پس از 3 سال از شروع جنگ برخلاف پیش بینی امریکائیها هنوز جنگ و کشتاری خونین در جریان است. اکنون علیرغم تبلیغات گسترده رسانه های غربی هر انسان آزاد اندیش می داند که جورج بوش درباره دلایل جنگ با عراق دروغ گفت آنچه که او را به این جنگ واداشت نه ترس از صدام و کمبود دموکراسی در عراق بود نه اتهام ارتباط با القاعده یا داشتن سلاحهای کشتار جمعی ای که هیچگاه پیدا نشد، همه اینها دروغ بود و صرفا به خاطر متقاعد کردن افکار عمومی به کار برده شد تا این جنگ را یک جنگ عادلانه و جنگی برای نجات بشریت جلوه دهد. دلایل حقیقی این جنگ مخلوطی بود از طمع برای نفت، مرعوب کردن جهانیان با به رخ کشیدن قدرت تسلیحاتی خود برای یکه تازی در عرصه بین المللی وتلاش برای حفظ ارزش دلار که در مصاف با یورو در حال شکست خوردن است و همه اینها به طور کلی در یک امر خلاصه می شود و آن تامین منافع نظام سرمایه داری به هر قیمتی است.

 

عملکرد امریکا در عراق کاملا نشان می دهد که شعار دموکراسی و حقوق بشری که نظام لیبرال - بورژوازی مطرح می کند همواره قربانی سرمایه می گردد، کسانی که ادعا می کنند نظام لیبرالی انسانی ترین نظام اجتماعی است نگاهی به دو قدمی خویش یعنی عراق بیاندازند تا ببینند دموکرات ترین کشور جهان و مظهر لیبرالیسم به نام ازادی و حقوق بشر دست به چه جنایاتی میزند.

 

طبق اعلام مجله لنست( مجله پزشکی اول دنیا) در اکتبر 2004 آمار مرگ و میر مربوط به حمله و اشغال عراق تا آن زمان به 100 هزار نفر می رسد که بیشتر آنها غیر نظامیانی بودند که در عملیاتهای آمریکا ویا حملات بنیادگرایان علیه نیروهای متجاوز جان خود را از دست دادند، حال آنکه بر اساس اصول منعقده در کنوانسیون ژنو از وظایف نیروهای نظامی اشغالگر است که در حمایت و حفاظت از جان غیر نظامیان بکوشند. نیروهای امریکائی نه تنها به این امر پایبند نیستند بلکه طبق گزارش ژان زیگلر گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در بخش " غذا برای همه" ارتش امریکا و بریتانیا تلاش کردند از طریق محروم کردن غیر نظامیان از آب و غذا نیروهای مقاومت را از مخفی گاههای شهر فلوجه بیرون بکشند.

 

شرطی در کنوانسیون ژنو هست که می گوید تاسیسات ثابت و واحدهای سیار پزشکی تحت هیچ شرایطی نباید مورد حمله قرار گیرند بلکه در هز زمانی باید از جانب طرفین مورد حفاظت واقع شوند اما علیرغم این شرط نیروهای آمریکائی حتی به بیمارستانها هم رحم نمی کنند. طبق اظهارات دکتر سمیع الجمیلی جنگنده های امریکائی با بمباران بیمارستان محل خدمت وی در فلوجه 35 نفر از بیماران  و24 نفر از کارکنان را کشتند. گزارشگر رویترز و خبرنگار بی بی سی هم  اظهارات او را تائید کردند اما این مسئله  توسط ارتش امریکا تکذیب شد و کاملا بایکوت خبری گردید. نمونه دیگر تخطی امریکا از اصول کنوانسیون ژنو این بود که ارتش امریکا اجازه وررود نیروهای صلیب سرخ به فلوجه پس  از حمله به این شهر را ندادند.

 

به فاصله 16 ماه پس از شروع جنگ میزان سوء تغذیه حاد در عراق 2 برابر گردید و اکنون نزدیک به 400 هزار کودک عراقی از بیماری عفونت دستگاه گوارشی رنج می برند که به خاطر استفاده از اب آلوده بدان مبتلا شده اند.

 

وضعیت شکنجه زندانیان نیز که برای امریکا رسوائی به بار آورد هیچ تغییری نکرده است. بسیاری از بازداشت شدگان عراقی مدتهاست که بدون تعیین جرم در زندان تحت نظارت ارتش آمریکا به سر می برند در صورتی که پس از انتقال قدرت باید به نیروهای عراقی سپرده می شدند.

 

از دیگر تاثیرات حمله امریکا به عراق سقوط میانگین درآمد سرانه مردم آن از مبلغ 255 دلار در سال 2003 به 144 دلار در سال 2004 بوده است، علاوه بر آن عراق دچار کمبود سراسری برنج ، شیر، شکر و قوطی های شیر خشک گردیده که این آمار ها همگی توسط برنامه جهانی غذای سازمان ملل اعلام شده اند.

 

آنچه گذشت مختصری بود از دموکراسی و حقوق بشری که ارتش امریکا برای عراق به ارمغان آورده است.

 

خوب است اگر بدانیم که هزینه نظامی امریکا در عراق ماهانه 5 میلیارد دلار است. تا پیش از این کنگره امریکا تنها برای جنگ عراق 192 میلیارد دلار بودجه تصویب کرده است. بنابر اعلام اداره تحقیق مجلس امریکا 58 میلیارد دلار نیز خرج جنگ افغانستان شده است، 20 میلیلرد دلار نیز خرج امنیت هوائی و دیگر طرح های جنگی وامنیتی وزارت دفاع گردیده است. در مجموع امریکا از سال 2001 بدینسو 270 میلیارد دلار خرج عملیات نظامی کرده است. کمیسون بودجه سنا 50 میلیلرد دلار دیگر نیز به عنوان هزینه جنگی برای سال 2006 در نظر گرفته که بدینسان این مبلغ به 320 میلیارد دلار تا پایان سال 2006 میرسد. اداره تحقیق کنگره امریکا تخمین زده است که تا سال 2014 هزینه جنگ در عراق به 458 میلیارد دلار خواهد رسید که این امر نشان می دهد امریکائیها حداقل تا 8 سال دیگر قصد خروج از عراق را ندارند.

 

این اعداد و ارقام این سئوال را به ذهن متبادر می کند که امریکا به خاطر چه چیزی این همه پول خرج می کند و چه چیزی می تواند این پولها را بازگرداند؟

 

وقتی میبینیم که عراق پس از عربستان دارای بزرگترین ذخیره نفتی در جهان است خواه ناخواه پاسخ این سئوال را به دست می آوریم و زمانی که متوجه می شویم که امریکا بزرگترین مصرف کننده نفت دنیاست انگیزه اصلی امریکا از حمله به عراق کاملا روشن می شود.

 

تا سال 2002 یعنی پیش از جنگ عراق مصرف روزانه نفت امریکا تقریبا 19/7 میلیون بشکه بود یعنی امریکا تقریبا به یک چهارم نفت تولیدی دنیا نیاز دارد. همین امر سبب می شود که نوسانات قیمت نفت اثرات حیاتی در اقتصاد امریکا داشته باشد، به همین علت است که امریکا با عربستان که یکی از غیر دموکراتیک ترین کشورهای جهان است پیمان اخوت می بندد تا بتواند از طریق نفوذ آن در اوپک برای پیشبرد سیاست های خود برای کنترل و میزان تولید نفت استفاده کند. اما باج دادن به عربستان زیاد خوشایند امریکا نیست چون نظام سرمایه داری همواره به دنبال روشهائی است که با هزینه کمتر سود بیشتری به دست آورد بنابراین به نفع آنهاست که با اشغال عراق و کنترل نفت آنها منافع خود را تامین کنند تا اینکه به عربستان باج بدهند به خصوص اینکه پس از حمله 11 سپتامبر2001 وابستگی عربستان به ایالات متحده زیر سئوال رفت. این مسئله که اکثر هواپیما ربایان عربستانی بودند آمریکائی ها را شوکه کرد و از هم بدتر اینکه عربستان سالها سرمایه القاعده را تامین می کرده است. بنابراین طبیعی است که امریکا نمی خواهد به عنوان گروگان در دستان کشورهای عربی اسیر باشد، کشورهائی که امریکا خود با ایجاد وتقویت بنیادگرائی در انها نطفه امریکا ستیزی را در آن کشورها بسته است. بنابراین اگر عراق متناسب با ذخیره های عظیم زیر زمینی نفت خود دست به بهره برداری بزند مسلما به حاکمیت نفتی عربستان پایان خواهد داد.

 

 از انجا که پس از جنگ خلیج، عراق به خاطر تحریم های بین المللی امکان تولید وصدور نفت به اندازه توان خود را نداشت و صرفا تحت برنامه نفت برای غذا ، نفت صادر می کرد، سریع ترین شیوه برای رفع محرو میت های عراق که تولید نفت را با مشکل مواجه ساخته بود خلع صدام حسین از قدرت و دموکراتیک کردن حکومت عراق بود.

 

اما امریکائیها استثمار مردم عراق را صرفا محدود به نفت نکرند، پل برمر حاکم مریکائی عراق که تا پیش ار روی کار آمدن دولت، زمام امور را در عراق بر عهده داشت دستوری صادر کرد که بر اساس ان اجازه مالکیت صد درصد را به خارجیان در تمام زمینه های تجارت به جز نفت( که در دستان دولت امریکا قرار دارد) داد. این قانون به شرکت های خارجی اجازه می دهد تا تمام سود خود را از کشور عراق خارج کنند. او همزمان قانون دیگری گذارد که بر اساس آن مالیات بر درآمد از 45 درصد به 15 درصد تقلیل یافت.

 

بررسی وضعیت عراق به خوبی نشان می دهد که گمان کسانی که می پنداردند امریکا می خواهد معادلات سیاسی منطقه را به نفع مردم تغییر دهد کاملا اشتباه است. حضور امریکا در ایران فقط به قربانی شدن  مردم می انجامد دقیقا چیزی که در عراق روی داد بنابراین به کسانی که منتظرند آمریکا آزادی را به آنها هدیه کند پیشنهاد می کنیم برای دستیابی به ازادی و عدالت اجتماعی نگاه خود را از خارج به سمت داخل برگردانند و تکیه بر توان اجتماعی مردم بزنند چراکه دایه مهربان تر از مادر یافنت نمی شود.

 

همانطور که پیشتر نیز بدان اشاره شد تحلیل وضعیت عراق کمک شایانی به نیروهای مترقی و مردم ایران می کند تا با اگاهی و فعالیت خویش جلوی تکرار فاجعه عراق در ایران را بگیرند.

 

ایران از دو جهت به عراق شباهت دارد:

 

از یک جهت که مربوط به اوضاع داخلی است جامعه ایران همانند عراق پیش از جنگ وضعیت بحرانی ای دارد. شکاف فقیر و غنی که هرروزه بیشتر می شود و مشکلات معیشتی مردم عمده ترین مسئله ایست که دیر یا زود تبدیل به معضلی جدی برای جمهوری اسلامی می گردد وتجربه نشان داده است در صورت چنین واقعه ای حاکمیت با عکس العمل هائی عجولانه و غیر منطقی تنها به گسترش بحران دامن می زند. گذشته از این مسئله کلان، معضل بیکاری خیل جوانان جویای کار که در صد قابل توجهی از آنان تحصیل کرده اند نیز به مشکلی لاینحل تبدیل گردیده است. از طرف دیگر مطالبات کارگران، زنان ، دانشجویان و روشنفکران جامعه را نیز باید در نظر گفت که همواره مورد بی مهری حاکمیت قرار گرفته اند. انسداد سیاسی را نیز باید به اینها افزود که اینک تبدیل به گره ای کور گردیده که اصلاح طلبی حکومتی نیز قادر به باز کردن آن نبود.

 

از طرف دیگر ایران نیز در مواجهه خود با امریکا همچون عراق دچار مشکل است. اگر منازعه عراق و امریکا بر سر سلاحهای کشتار جمعی این فاجعه را برای مردم عراق ایجاد کرد مسئله انرژی هسته ای که حاکمیت تلاش می کند اینگونه به مردم القا کند که چیز مهمی نیست هر آن می رود که سرنوشتی مشابه برای مردم ایران رقم بزند. عملکرد ایران و امریکا تا کنون نشان داده است که هیچ یک از طرفین حاضر به عقب نشینی از مواضع خود نیستند ودر اینصورت می توان پیش بینی کرد که در اینده ای نه چندان دور چه بر سر مردم ایران خواهد رفت.

 

اینک در این وضعیت وقت ان فرارسیده است که نیروهای عدالت خواه ومترقی با به میدان امدن ابتکار عمل را در دست خود بگیرند و به جای اینکه نظاره گر ماوقع باشند تمام تلاش خود را بکنند تا سرنوشت مردم به دست خودشان رقم بخورد. هرچند با توجه به اختناق سیاسی در کشور فعالیت نیروهای مردمی امری دشوار و پر هزینه است  اما وضعیت خاص و فوق العاده حاد کشور ایجاب می کند که نیروهای مترقی و عدالت خواه وظیفه خویش در قبال جامعه خود را انجام دهند.

 

 

مرتضی اصلاحچی