بازگشت به صفحه نخست

  

مشکل حقوق بشر مشکلی طبقاتی است

سلسله بحث های چپ آلمان در باره حقوق فردی و حقوق جمعی

پاسخ به مقاله میشائیل بری

Robert Steigerwald

برگردان ناهید جعفرپور

استفاده از نام و دست نوشته های رزا لوگزامبورگ بعنوان تیر و کمان جنگ سرد، خارج از انصاف و ناشایسته است! این جملات را هانا آرندت در دفتر شماره دسامبر سال 1968 ماهنامه " در مونات ( ماه)" صفحه 30 نوشت. زمانی که من خواندم که میشائیل بری از نام رزا و آثار رزا بعنوان تیر و کمان جنگ سرد بر علیه کوبا استفاده کرده است، این جمله را مجددا بیاد آوردم.

در ابتدا لازم می بینم تائید خود را برای جمله به جمله مقاله انتقادی اووه جنز هویر در باره مقاله میشائیل بری اعلام نمایم. هویر تلاش نموده است در مقاله اش ثابت کند که تمامی کد هائی را که بری از رزا در مقاله اش استفاده می نماید بر خلاف ادعای بری به زمان های دیگری و پریود های بعد تری تعلق داشته است.

من هم همین کار را می کنم زیرا این کد ها نشان می دهند که زمانی که در انقلاب، رزا لوگزامبورگ در مقابل مشکل مشابه قرار گرفته بود در برخورد به تک تک مسائل چون گذشته همان رفتاری را داشت که کسانی چون لنین و یا تروتسکی که به آنها انتقاد داشت ، رفتار نمودند.

می توان سخنرانی ها و مقالات بعد از آزادی رزا را مرور نمود. رزا در این نوشته ها ازانقلاب اکتبر تحسین و تائید نموده است. انقلاب اکتبر روسی که باعث شد بلشویک ها به رهبریت برسند و مشکل انقلاب اجتماعی را بعنوان وظیفه عاجل تاریخی در دستور کار روزانه شان قرار دهند. طبقه کارگر و سرمایه برای مرگ و زندگی در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. بعد ها توهم طبقه کارگر اهلی و دست آموزی پراکنده شد که با آن می شد بطور صلح آمیز و بدون دعوا کنار آمد. توهمی که از طریق پروسه عمل 30 سال گذشته  سوسیال دمکراسی آلمان و جای پایش در سطوح بین المللی  به وجود آمده است.

در 50 سال گذشته دستآوردهای انقلاب روسیه در نتیجه روش زندگی پارلمانتاریسمی میان سوسیالیسم و سرمایه داری ازبین رفت و ازسوسیالیسم  بعنوان یک تعبیر بی خطر و بی آزار برای تحریکات انتخاباتی آینده آبی دور، برای مشکلات جدی خونین کنونی و امروزی استفاده شد. 1 با توجه به این داده های تاریخی ،تمامی اشتباهات و خطاهای خاص بلشویسم بطوری غیر واقعی محو گردیدند2 و خواسته شد که برای اینکه دمکراسی نجات پیدا کند، تمامی قدرت در دستان کارگران و دهقانان یعنی در دستان اتحادجماهیر شوروی قرار گیرد.

حزب لنین تنها حزبی در روسیه بود که منافع حقیقی انقلاب را در همان اولین مراحل درک نمود. تنها حزبی که بطور واقعی سیاست سوسیالیستی را اجرا می کرد. 3  رزا لوگزامبورگ در نوشته های ناتمام دوران زندان مفهوم تاریخی  لنینیسم و بلشویسم را تائید نمود. تمامی شرف انقلابی و توانائی عملی که سوسیال دمکراسی در غرب از خود نشان داد همه از سوی بلشویسم نمایندگی می شد. قیام اکتبر تنها نجاتی واقعی برای انقلاب روسی نبود بلکه همچنین نجات شرف سوسیالیسم بین المللی بود. 4

در روز تاسیس حزب کمونیست آلمان ( ک پ د) فریاد زده شد:  کجا الف بای انقلاب کنونی را یاد گرفتید؟ از روس ها یاد گرفتید!

این شرم آور نیست که میشائیل بری برای توجیح صحبت های حقوق بشری اش که در واقع طبقاتی نیست و برای همه صادق است ، پای رزا لوگزامبورگ را به میان می کشد. آیا او نباید به برن اشتاین استناد می کرد؟ رفرمیست نزد انقلابی ها دنبال کمک می گردد بجای اینکه  این کمک را نزد رفرمیست های واقعی چون برن اشتاین پیدا کند.


در ادبیات کلاسیک بورژوازی آمده است " با کمی اختلاف همه جا همین طور تعریف شده است" که آزادی به این مفهوم است که فرد تا جائی اجازه آزاد عمل کردن دارد که این آزادی، آزادی کسی دیگر را بخطر نیاندازد. البته مارکس هم چنین ادامه می دهد " پس دیگری مرز آزادی من است" و ادامه می دهد " پس من در ابتدا بدون دیگران به طور کامل آزاد خواهم بود".  و ما یعنی مائی که روبنسون کروز را خوانده ایم ، چقدر احساس خوشحالی کردیم که او بالاخره نفر دومی را پیدا کرد که کنارش باشد حتی اگر او آن یکنفر را که نامش "جمعه" بود به بردگی خویش وا داشت.

 

این جمله چه معنی میدهد:" هیچ چیزی مهمتر از خود من نیست"! ارشمیدس بزرگ انسانها را موجوداتی نام نهاد که بالا ترین نیاز به زندگی جمعی  را دارند و نوشت:" یک انسان که احتیاجی به انسانهای دیگر ندارد، انسان نیست بلکه یا خداست  ویا حیوان". من می گویم انسان طبق تعریف بورژوازی از آزادی، انسان (!) نیست. خدا هم نیست بلکه تنها حیوان است!

 

 حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و حقوق فرهنگی مردم باید جایگاه مهمی در سیستم مدنی دولت داشته باشد. مبارزه برای تحقق این خواست در مبارزات طبقاتی ازجایگاه اختصاصی برخوردار است. از مشخصات دولت مردمی همین درک حقوق اقتصادی ـ اجتماعی  شهروندان است. طبقات رهبری کننده یک چنین دولتی را خطری جدی برای قدرت خود می دانند. کارل مارکس در باره حقوق فردی و اجتماعی انسانها تجزیه تحلیلی عمیق نموده است.از اجزای پایه ای این درک دفاع از حقوق مالکیت شخصی است. حقوقی که ازحق بر آزادی حرکت می کند. استفاده عملی حقوق بشری از آزادی ، حق بردارائی شخصی و حق استفاده از این دارائی برای منافع شخصی  است. بورژوازی هم کماکان این حق را برسمیت شناخته و حق برمالکیت خصوصی را حقی فردی میخواند. اما تمامی حقوق اقتصادی ـ اجتماعی کارگران خیلی راحت از سوی بورژوازی رد شده و می شود. باید پیش خود فکر کنیم که چه ها می شد اگر که در قانون اساسی کشورمان آلمان حق بر کار وظیفه ای اجباری و ضمانت شده بود؟ آلمان کشوری با 7 میلیون بیکار. بنابراین دولت آلمان دولتی است بدون حقوق پایه ای انسانی زیرا که حق بر کار اولین و ضروری ترین نشانه زندگی انسانی است.دولت های سوسیالیستی کاملا طور دیگری عمل کرده اند و دولت کوبا هم همچنین طوری دیگر عمل نموده است.

 

در روزنامه فرانکفورتر آلگماینه تاریخ 17 مارس 1977 در مقاله ای از نیکولاس بنچیزرز آمده است که: وجود حقوق اقتصادی ـ اجتماعی برای مثال حق بر کار در قانون اساسی کشور های کمونیستی و قرار گرفتن این حقوق در صدر حقوق قانون اساسی تفاوتی است فاحش میان تصور سوسیالیستی و تصورغربی از حقوق بشر. تا بحال در قوانین اساسی هیچ کدام از دولت های بورژوازی ، حقوق اقتصادی ـ اجتماعی چون حق بر کار، حق بر مسکنی در خورزندگی انسانی ، آموزش ، مساوات بدون تبعیض میان تمامی انسانها ، حق بر زندگی ( اعدام) و .... که در مدارک سازمان ملل متحد قید شده است اجرا نگردیده است و حتی بخشا این حقوق از سوی کشوری چون آمریکا مورد امضا قرار نگرفته است. کشورهای امپریالیستی تلاش های فراوان کرده و می کنند که این قرار های پیشرفته سازمان ملل متحد بدون هیچگونه تلاش مشخص عملی برای تحقق آن، بصورتی فرمالیته بر روی مدارک حقوقی باقی بمانند. این مدارک ( منظور مدارک سازمان ملل متحد) مدارکی الزامی بین المللی نیستند زیرا که سازمان ملل هم تلاشی برای اجرای آن از سوی دولت ها نکرده و نمی کند. حتی اگر هم سازمان ملل متحد این تلاش را می نمود که مدارک حقوق بشر و اجرای آن برای دولت ها الزامی شود، باز هم مجددا قدرت های بزرگ غربی الزام به تحقق عملی این حقوق اقتصادی ـ اجتماعی را غیر قابل قبول اعلام می نمودند. این مسئله بخصوص برای تحقق عملی حقوقی چون ضمانت حق کار و حق بر امنیت های اجتماعی و آموزش صادق است. البته یک چنین پیمان هائی از سوی مجمع سازمان ملل متحد مورد قبول قرار گرفت زیرا که این قرار داد ها در بخش حقوق بشر کاراکتری عمومی دارند. هر کشور عضو موظف است به تنهائی و در همکاری ها و کمک های بین المللی به ویژه در بخش های اقتصادی و تکنیکی هرگونه اقدام انسانی ممکن را انجام دهد تا امنیت و تحقق این حقوق  بطور کامل رعایت شود. اما جزء 12 کشوری که قبول نکردند زیر این قرار داد ها را امضا کنند، کشورهای سرمایه داری قرار دارند چون کشورآمریکا.

در آمریکا تبعضات اقتصادی اجتماعی به نحوی خشن اجرا می گردد. پایمال نمودن حقوق اقتصادی اجتماعی کارگران آمریکا و همچنین انگلستان مسئله ای معمولی است. یکی از شناخته شده ترین حقوق اقتصادی اجتماعی انسانها حق بر مسکنی در خور شاءن انسانی است. بی خانمانی در کشورهای سرمایه داری و در کشورخودمان را می توان به وضوح دید و در باره اش تحقیقات جامع نمود.

 

آیا تمامی این معضلات در صدر مبارزات ما واعظین دمکراسی حقوق بشری و سوسیالیستی قرار ندارد؟ برای چه اتحاد عمل با طرفداران حقوق بشری امپریالیستی و مبارزه بر علیه کوبا؟ کشوری که در حال حاضر در قاره خود بطوری کامل اعجاب ها نموده و همواره می نماید. آیا ما باید به عنوان بچه ای پاک و زیبا و سربزیر به سرمایه داری غارت گر خدمت کنیم؟

 

در حال حاضرمشکلات فردی و اجتماعی حقوق بشری وجود دارد و سرمایه داری تلاش می کند برای مبارزه با حقوق بشر اجتماعی ، به طرفداری از حقوق بشر فردی بپردازد. ضروریست که بر بستر حقوق بشراجتماعی، سیستم حقوق بشر فردی را بنا ساخت و باید اقرار نمود که ما سوسیالیست ها و کمونیست های بر قدرت در مقابل برخی از وظایف انجام نشده قرار داشته و داریم.

 

دقیقا عوام فریبی حقوق بشری امپریالیستی هم به این مشکلات ارتباط پیدا می کند: دقیقا قدرت های رهبری کننده و دولت های شماره یک تروریستی و شرور جهان، که مسئول فجایع زندان های گونتومانا و ابوقریب بودند کوبا را محاکمه می کنند.کوبا کشوری که چون پاکستان کمک پلیس آمریکا نشده است. البته از پاکستان نام بردم تا به مثالی کوچک اشاره کرده باشم.

 

کوبا که باید به قلعه ای با برج و بارو تبدیل شود زیرا که در حال حاضر بر علیه اش با تمامی ابزار غیر مستقیم جنگی مقابله می شود و برخی از کسان خیراندیشی که می خواهند سوسیالیسم را تصیح کنند خود را در این جبهه قرار داده اند. طوری که خیال می کنی که همه این قدرت ها تنها یک هدف را دنبال می کنند: بالاخره کوبا را با مواد شیمیائی تمیز کنند و برق بیاندازند و پاکیزه اش کنند وسوسیالیسم حقیقی را ارائه کنند. با بیانی ساده تر و قابل فهم تر: در کوبا طبق معلومات مطمئن شما سوسیالیسمی وجود ندارد. حالا می فهمیم که چرا دوستان سوسیالیسم چون بوش و گونزالا ریس و رامزفلد و دیگران این همه نگران کوبا هستند. زیرا در کوبا هنوز سوسیالیسمی وجود ندارد و بالاخره باید بسوی سوسیالیسم برود!

 

هر چه نگاه می کنیم مسئله روشن تر می شود: تصیح کنندگان سوسیالیسم تلاش دارند  مسئله به جائی ختم شود که جلسه آینده حزب پایانی حتمی به تاریخ سوسیالیسم حقیقی موجود بدهد.

بله این سوسیالیسم کمبود هائی داشت. کمبود های عظیم. اما کسانی که آنرا می خواستند از بین ببرند و از بین بردند، آیا چیزی بهتر می خواستند و یا چیزی بهتر جانشینش کردند؟

 

ما در دنیائی طبقاتی زندگی می کنیم. بله در این میان اقشار میانی هم وجود دارند و عوامل متغییر هم وجود دارند و موقعیت گذار از یکی به دیگری هم وجود دارد. اما هیچ بی کاراکتر و بی پرنسیب وجود ندارد. تمامی چیز های دیگر خوش خیالی است: اگر تو جانبداری از طبقه کارگر را رها کنی دست آخر حداقل به موقعیت بورژوازی خواهی رسید.امکان دارد که خودت را در موقعیتی فرای طبقات و مبارزات بدانی و شاید هم امید این را داری برای صرف نظر کردن از سوسیالیسم طبقاتی، مقام های بورژوازی پاداش بگیری ( البته این هم اصلا معلوم نیست!).اما اینکه تو تبدیل به نارنجک دشمن سوسیالیسم میشوی کاملا روشن و قابل رویت است و نمی توانی با  خوشبینی از آن گذر کنی. آنها شما را در پارلمان اروپا بعد از اینکه به تله افتادید با مخ به زمین خواهند زد. بقول گوته: با اولی آزاد می شویم، با دومی اسیر و خادم!     

     

  زیرنویس:

1/ رزا لوگزامبورگ در باره انقلاب روسی. برخی از نوشته های علنی نشده. تهیه و تنظیم از فلیکس وایل، فرانکفورت در: آرشیو تاریخ سوسیالیسم و جنبش کارگری ، جمع آوری از کارل گرون برگ. سیزدهمین سال 1928 ، صحفه 295

 
2 ebenda, S. 296

3 Rosa Luxemburg, Die russische Revolution, in: IML, ZPA (B), NL 2/15, Bl. 44 f

4 Rosa Luxemburg, Programm und politische Situation