بازگشت به صفحه نخست

 

 مخازن نفت را دريابيم

  

متن حاضر، ويراسته سخنان راهبردي فريدون دكتر فشاركي در موسسه بين‌المللي مطالعات انرژي است كه در اوايل آذرماه 1384 باعنوان "بازار نفت و گاز به كجا مي‌رود" ايراد گرديده است. نقطه‌عطف مهمي كه در اين سخنراني نسبت به مواضع ايشان در دهه گذشته وجود دارد اين است كه خط‌مشي افزايش توليد ـ حتي در پايين‌ترين سطح قيمت (قطار توليد) ـ را رها نموده و حقايق، يعني رفتار واقعي مخازن نفت دنيا، خاورميانه و بويژه ايران را آشكار مي‌سازد.

  در اين راستا ضمن توجه به اجماع جهاني روي پايان‌پذيري نفت و اين‌كه مخازن زيرزميني نفت نيمه دوم عمر خود را طي مي‌كنند، نتيجه مي‌گيرد كه روند افزايش تقاضا با مانع بزرگ محدوديت مخازن نفت روبه‌رو گشته، پس بايد منتظر روند افزايش قيمت باشيم تا قيمت هر بشكه نفت‌خام به نقطه‌اي برسد كه روند افزايش تقاضا را كاهش داده و به صفر برساند.

  اين فضاي جديد ترسيم‌شده، چشم‌انداز نويني بر روي محققان و كارشناسان ما مي‌گشايد كه جداً بايد به آن توجه كنند:

1ـ اهميت توليد صيانتي و توجه به رفتار مخازن نفت و در صورت لزوم تجديدنظر در سياست حفظ سهميه اوپك

2ـ بالابودن هزينه توليد از مخازن نفت به گونه‌اي كه مطابق صحبت ايشان شركت‌هاي نفتي هزينه توليدي معادل 30 دلار به‌ازاي هر بشكه را قابل قبول مي‌دانند. توجه شود كه مخازن نفتي ايران سالانه 350 هزار بشكه افت توليد ناشي از افت فشار دارند، بنابراين سرمايه‌گذاري براي جبران اين افت توليد سرسام‌آور و براي افزايش توليد سرسام‌آورتر خواهد بود.

3ـ پرهيز از اعلام غيرواقعي ميزان ذخاير قابل بهره‌برداري نفت موجود و محاسبه ذخيره واقعي مخازن به روش‌ها و متدهاي بين‌المللي گواهي شده كه چنانچه نتيجه اين محاسبه كاهش توليد جهت حفظ و صيانت مخازن باشد، دنيا تصور ننمايد كه از نفت به‌عنوان حربه‌اي جنگي استفاده مي‌شود، بلكه اين كاهش در راستاي خط‌مشي علمي‌كردن صنعت‌نفت٭ تلقي گردد.

 

  پيش‌بيني "تقاضاي كل" در بازار نفت عموماً به روش يكساني انجام مي‌شود. اساس اين روش برمبناي برآورد رشد توليد ناخالص ملي(GDP) و تعيين ضريبي كه به‌واسطه آن ميزان رشد به ميزان مصرف انرژي مرتبط مي‌گردد، قرار دارد. پس از تخمين ميزان رشد مصرف انرژي، سهم هر يك از انواع انرژي از قبيل الكتريكي، برق آبي، هسته‌اي،... محاسبه و سپس سهم بخش نفت به‌دست مي‌آيد. در بخش نفت هم تأمين از منابعي مثل درياي شمال، امريكاي جنوبي و... در اولويت قرار دارد و در آخر باقيمانده آن براي خاورميانه و اوپك منظور مي‌گردد.

  مشاهده مي‌شود در اين روش با اين‌كه اساس آن بر پيش‌بيني و برآورد بوده، اما چون (GDP) جهان هميشه مثبت است لذا هيچ‌گاه تقاضا كاهش نيافته و روند كلي آن همواره فزاينده و رو به رشد خواهد بود.

  آنچه تاكنون در عرصه نفت واقع شده اين است كه با افزايش تقاضا توان توليد نيز افزايش يافته و درنتيجه هميشه توليد جوابگوي افزايش تقاضا بوده است. اما به اعتقاد من اكنون وضع بازار در حال تحول اساسي است. در شرايط كنوني بعد از ده‌ها سال توليد و افزايش مداوم آن، دنيا به حداكثر توان توليد نفت خود(Peak Oil) نزديك شده است كه پس از رسيدن به آن ديگر امكان افزايش توليد نخواهد بود. اين تحول اساسي در بازار موجب تغيير كيفي شرايط خواهد شد و به‌اصلاح تغيير طبقه‌اي در بازار رخ خواهد داد.

  در بازار نفت، هر سي يا چهل‌سال تحولاتي اساسي رخ داده كه باعث تغيير طبقه شده‌اند. براي نمونه از زمان اكتشاف نفت تا سال 1971 نفتي كه به‌دست فروشنده مي‌رسيد كمتر از يك دلار قيمت داشت اما اين قيمت در فاصله 10 ‌سال به 40 دلار رسيد اينجا بود كه تغيير طبقه واقع شد. در همين رابطه بايد توجه داشت كه متن حادثه از اوايل دهه 70 ميلادي شروع شده بود و جنگ اعراب و اسراييل و سپس وقوع انقلاب‌اسلامي آن را تشديد كرد. اكنون نيز حادثه جديد در حال وقوع است كه اتفاقات مختلفي مي‌توانند آن را تسريع و تشديد نمايند.

  اما اكنون آن حادثه‌اي كه در حال رخ‌دادن است، چه پديده‌اي است؟ همان‌طوركه اشاره شد، دنيا به حداكثر توان توليد نفت خود نزديك مي‌شود، زيرا مخازن بزرگ نفتي وارد نيمه دوم عمر خود شده‌اند و افت توليد(Decline rate) يك واقعيت فيزيكي و ترديد‌ناپذير است. براي درك بهتر اين واقعيت مناسب است به خاطره‌اي اشاره كنم.

  در اوايلي كه فارغ‌التحصيل شده بودم و مقالاتي درباره نفت مي‌نوشتم، با توجه به تئوري‌هاي اقتصادي كه آموخته بودم يك‌بار نوشتم: "وقتي قيمت نفت بالا رود، قدرت توليد هم افزايش مي‌يابد." اين مطلب در منطق اقتصادي درست است اما در آن زمان مديران كارآزموده و ارشد نفت به من گفتند: دو مانع سياستي و فيزيكي در برابر اين تئوري وجود دارد كه آن را مخدوش مي‌سازد، يكي اين‌كه چاه‌هاي نفت محدوديت توليد دارند و هر قدر هم كه ضريب بازيافت بالا رود، ولي بالاخره افت توليد يك واقعيت فيزيكي است كه امكان بهره‌برداري را محدود مي‌سازد و از سوي ديگر، كشورهاي توليدكننده، سياست‌هاي مختلفي در برخورد با منابع طبيعي و پايان‌پذير نفت خود دارند. از اين جهت حتي در قيمت‌‌هاي بالا به‌منظور صيانت از مخازن نفت و يا دلايل ديگر، ممكن است گاه توليد خود را كاهش دهند؛ پس اين‌گونه نيست كه هرقدر قيمت بالا رود قدرت توليد هم افزايش يابد. اكنون دنيا دقيقاً با اين پديده روبه‌رو شده است. پرسش اين است كه اگر تقاضا بالا رود، اما توليد نتواند جوابگو باشد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ از نگاه اقتصاد پاسخ روشن است، آن‌قدر قيمت بالا مي‌رود تا افزايش تقاضا كاهش يافته و به صفر برسد. پرسش بعدي اين است كه حداكثر قيمتي كه به اصطلاح باعث خفه‌شدن افزايش تقاضا مي‌شود چيست؟ پيش از پاسخ به اين پرسش به تجربه‌اي از دهه 70 ميلادي مي‌پردازم. در اين دهه كه در مقطع فوق‌ دكترا تحصيل مي‌كردم اين بحث در دانشگاه هاروارد صورت گرفت كه قيمت تا چه ميزان مي‌تواند بالا رود كه به قطع اضافه تقاضا بينجامد؟ با توجه به اين‌كه قيمت نفـت از 1941 تا 1971 كمتر از يك‌دلار بـود و اساساً تغييراتي وجـود نداشـت تا بتـوان كشش‌ پذيـري

(Elanticity) را محاسبه نمود، اما با كوشش فراوان اين ارزيابي به‌دست آمد كه قيمت 60 دلار براي هر بشكه نقطه خفگي اضافه تقاضا خواهد بود اما در عمل مشخص شد كه قيمت 28ـ27 دلار صحيح بوده است. امروز با توجه به اطلاعات گسترده از بازار و دامنه نوسانات قيمت مي‌توان وضعيت بازار را بهتر تحليل كرد.

  اكنون روزانه 84ـ83 ميليون بشكه نفت توليد مي‌شود. در چارچوب فكري من، توليد نفت در دنيا از 100 ميليون بشكه در روز فراتر نخواهد رفت ولي اين ميزان توليد براي مدتي طولاني ثابت و پايدار خواهد ماند. آنچه از اين نقطه به بعد بازار را كنترل مي‌كند افزايش قيمت نفت است كه باعث كاهش "افزايش تقاضا" تا مرز صفر خواهد شد و در پي آن بهره‌وري از انرژي را نيز به‌دنبال خواهد داشت.

  براساس محاسبات سه سناريو قيمتي 65 و 80 و 100دلار براي هر بشكه مطرح‌اند كه بيانگر نقطه خفگي افزايش تقاضا مي‌باشند، طبيعي است كه به دقت نمي‌توان گفت در كدام نقطه تقاضا صفر مي‌شود ولي پس از صفرشدن افزايش، تقاضا قيمت رو به كاهش نهاده و به‌تدريج تقاضاي اضافي در قيمت‌هاي جديد شروع به رشد مي‌نمايد. درخصوص افزايش تقاضا بررسي وضعيت بازار طي بيست‌سال گذشته به استثناي سال 2004 كه رشد تقاضا معادل 9/2 ميليون بشكه در روز بوده است، نشان مي‌دهد ساليانه به‌طور متوسط 5/1 ميليون بشكه در روز افزايش تقاضا وجود داشته است.

  طي 20 سال گذشته، عمده افزايش تقاضا توسط كشورهاي توليدكننده نفت غيراوپك (non-opec) تأمين شده است. طبيعي است كه اين روند نمي‌توانسته براي هميشه تداوم داشته باشد، همچنان‌كه دست‌اندركاران بازار آن را پيش‌بيني مي‌كردند، اكنون حداكثر ظرفيت توليدكنندگان غيراوپك براي تأمين افزايش تقاضا 400ـ300هزار بشكه در روز است و ديگر امكان تأمين 5/1 ميليون بشكه در روز به‌هيچ‌وجه توسط آنها امكان‌پذير نيست. اما وضعيت اوپك در رابطه با توان توليد چگونه است؟ آيا اوپك مي‌خواهد يا مي‌تواند اين كمبود را تأمين نمايد؟

  اولين مسئله مهم در اين ظرفيت مخازن نفت اوپك و ميزان افت توليد در اين كشورهاست. بايد توجه داشت كه وضعيت اعلام ذخاير و استانداردهاي سنجش صحت و سقم آن در امريكا بسيار متفاوت و سختگيرانه‌تر از اروپا و بالمال خاورميانه است. مطابق استانداردهاي امريكايي ميزان ذخاير ادعا شده نه‌تنها بايد توسط شركت‌هاي معتبر كه تخصصشان ارزيابي مخازن است گواهي ‌شود، بلكه اين مخازن بايد قابليت فروش و ارائه به بازار را نيز داشته باشند. يعني در شرايطي باشند كه مشتري براي آنها وجود داشته باشد. در صورت تحقق اين شرايط است كه شركت‌هاي امريكايي مي‌توانند مخازن خود را به‌عنوان دارايي در تراز مالي انعكاس دهند. اين امر به‌منظور حفظ حقوق سهامداران و جلوگيري از تقلب و فريب آنان صورت مي‌گيرد. اما در خاورميانه به‌دليل اين‌كه مخازن در اختيار دولت‌هاست نه بخش خصوصي، هرنوع ادعايي در رابطه با افزايش ميزان ذخاير مورد ارزيابي دقيق و بررسي قرار نمي‌گيرد و به چالش كشيده نمي‌شود. بنابراين اگر ايران يا عربستان يا كويت و ديگر كشورهاي منطقه طي ساليان گذشته ميزان ذخاير خود را افزايش داده‌اند، از منظر نفتِ قابل بهره‌برداري اثبات شده (Proven reserve)وضعيت تغيير چنداني ندارد. همه بر يك قول‌اند كه برداشت نفت از مخازن سخت‌تر و نوع نفت استحصالي نامرغوب‌تر (با درجهAPI پايين) گشته است همچنين منابع جديد از بازار مصرف دورتر هستند، براي نمونه شرايط مخزن كشف شده در قزاقستان، كه بزرگ‌ترين ميدان نفتي جهان است كه طي سي‌سال گذشته كشف شده، به‌گونه‌اي است‌كه توليد آن از 1998 تا 2016 حداكثر به‌2/1 ميليون بشكه در روز خواهد رسيد.

  اما بخش مهم‌تر قضيه، افت توليد چاه‌هاست. در ايران افت ساليانه توليد در مخازن واقع در خشكي 8% و مخازن واقع در دريا 13% است كه مجموعاً معادل 350ـ300 هزار بشكه در سال مي‌باشد. كشورهاي عضو اوپك، مجموعاً معادل 2/1 ميليون بشكه افت توليد ساليانه دارند. حال با اطلاعات ارائه شده به بررسي وضعيت تقاضا طي 5 سال آينده مي‌پردازيم.

5/1*5= 5/7 ميليون بشكه افزايش تقاضا براي پنج سال

2/1*5=6 ميليون بشكه افت توليد (اعضاي اوپك) طي پنج‌سال

       5/13 ميليون بشكه كمبود نفت در سال 2010

  2 تا 3   ميليون بشكه حداكثر توسط كشورهايnon opec تأمين مي‌شود

5/10 تا 5/11 ميليون بشكه در روز سهمي كه بايد توسط اوپك در سال تأمين شود

در رابطه با تراز يادشده دو نكته بايد مورد توجه باشد:

1ـ برخي مي‌پرسند "تزريق آب و يا گاز" چه نقشي را ايفا مي‌كند؟ به نظر اينجانب روش‌هاي بازيابي مجدد به‌هيچ‌وجه توليد نفت را بالا نمي‌برند بلكه روند افت توليد را آهسته‌تر مي‌نمايند. چاه‌هاي نفت موجود مانند پيرمردي است كه ديگر توان دويدن ندارد و شما با تزريق ويتامين (تزريق آب و گاز) صرفاً او را قادر مي‌سازيد تا آهسته راه برود اما نه اين‌كه به نشاط جواني بازگردد.

2ـ اين پرسش مطرح است كه وضعيت و نقش نفت غيرطبيعي يا مصنوعي(Syntetic) موجود و يا روش تبديل نفت سنگين به سبك جهت تأمين تقاضاي آينده چگونه است؟

  اكنون در كانادا يك ميليون بشكه نفت مصنوعي توليد مي‌شود كه 70% آن نفت مرغوب با API 40 و 30% آن قير است كه صرفاً در پالايشگاه‌هاي امريكا مورد پالايش مجدد قرار مي‌گيرد. براساس برنامه، تا سال 2020، حداكثر نفت مصنوعي در كانادا به 3 ميليون بشكه خواهد رسيد. از آنجايي كه هيدروژن مورد نياز در پروسه توليد نفت مصنوعي از گاز طبيعي به‌دست مي‌آيد، با اين حساب 15ـ10% منابع گاز طبيعي كانادا صرف توليد نفت مصنوعي خواهد شد بنابراين صادرات گاز اين كشور كاهش يافته و در پي آن نيز قيمت گاز و نفت نيز افزايش مي‌يابد. هم‌اكنون با احتساب 14 دلار به‌ازاي يك مليونBTU گاز طبيعي، قيمت نفت معادل ارزش حرارتي بالاي 100 دلار است، از اين‌رو گاز در همين شرايط نيز محصول باارزش است و اختصاص 15% آن به توليد نفت مصنوعي بالتبع ارزش معادل نفت آن را بالاتر نيز خواهد برد. از سوي ديگر، حداكثر نفت مصنوعي كه مي‌تواند به‌منظور تأمين تقاضاي اضافي وارد بازار شود 400ـ300 هزار بشكه در روز است كه در مقايسه با افزايش تقاضاي موجود ناچيز است.

  در مورد تبديل نفت سنگين به نفت سبك، هم‌اكنون در ونزوئلا 4 پالايشگاه، نفت سنگين با درجه 6 API را به نفت سبك با درجه 30ـ30 API تبديل مي‌كنند اما مخارج هر بشكه معادل 15 دلار است و براي ساخت هر پالايشگاه 4ـ3 ميليارد دلار هزينه و 6ـ5 سال زمان مورد نياز است.

  بنابراين استفاده از نفت مصنوعي و يا تبديل نفت سنگين به سبك مستلزم هزينه‌هاي بالا و زمان زياد و استفاده از منابع گازي است كه چشم‌انداز تأمين عمده تقاضاي اضافي در 5 سال آينده بدين روش‌ها را منتفي مي‌سازد.

 چشم انداز ایران - شماره 36 اسفند 84 و فروردین ماه 1385