بازگشت به صفحه نخست

  

نهادهاى مستقل مدنى در ايران؛ عليه جنگ و براى صلح

 به مناسبت درگذشت هرى مگداف

عليرضاثقفی

  

چند روز پيش دوستى به ديدنم آمده بود و از اينكه كشورهاى كوبا و ونزوئلا به نفع ايران در پرونده هسته اى آژانس بين الملل راى داده بودند گله مى كرد كه چرا اين كشورها وضعيت داخلى ما را درك نمى كنند و نمى دانند كه مردم ايران با چه وضعيتى دست و پنجه نرم ميكنند و روشنفكران ايران و به اصطلاح نيروهاى چپ در چه شرايطى قرار دارند.واقع مساله اين است كه نيروهاى چپ و سكولار در ايران مدت 25 سال است كه در شديدترين شرايط ممكن درتاريخ دويست ساله گذشته ى جهان قرار داشته اند. قتل عام هاى دسته جمعى دههى 60 ‏اعدام هاى دسته جمعى زندانيان سياسى ،قتل نويسندگان و روشنفكران، دستگيرى و تبعيد اجبارى هزاران روشنفكر فعال حاصل برخوردهاى سركوبگرانه ى حكومت مذهبى با مخالفان چپ بوده است . وجود گورستان هاى دسته جمعى و اعتراف مسئولان به وجود گورهاى دسته جمعى كشف نشده ‏ , در حقيقت حاكى از قتل عام روشنفكران دو نسل از مبارزان است. هر چند در اين زمينه بسيار گفته شده است و امروزه در نوشته هاى اصلاح طلبان حكومتى نيز اين مسائل تاييد مى شود، اما با همه اين احوال كشورهايى همانند كوبا و ونزوئلا كه به اصطلاح چپ هستند در مجامع بين المللى مدافع حكومت مذهبى ايران قلمداد مى شوند. اين معما چيست؟معماى ايران تنها اين يك مساله نيست. معماى ديگرى هم وجوددارد كه حل آن ساده تر از مساله فوق نيست و آن اينكه نيروهاى چپ و روشنفكر اكنون در تمامى كشورها د رفعاليت ضد جنگ مشاركت دارند و با تمام نيرو امريكا و متحدانش را محكوم مى كنند. اما نيروهاى چپ و طرفداران حقوق بشر و مبارزان با سابقهى چپ در ايران بيشتر درگير مسائل داخلى كشورشان هستند و از اين جهت شايد بتوان گفت كه چپ جهانى در جبهه مقابل چپ ايران قرار گرفته است. آيا واقعا چپ هاى ايران كه سابقه درخشانى درمبارزه با امپرياليسم دارند و پايه گذاران مبارزه اى سرسخت با نفوذ سرمايه دارى جهانى در منطقه بوده اند‏, اكنون همراستا با امپرياليسم شده اند؟ قدرى بايد به پيشينهى تاريخى اين مساله برگرديم تا شايد مساله روشن تر شود. هر چند من اعتقاد ندارم كه چپ ايران بيشتر درگير مسائل داخلى خود شده است و به مساله جنگ توجه ندارد. اما ممكن است در شرايط خاص مساله اى برجسته تر به نظر برسد و از ديدگاه عده اى كه در گير مسائل پراتيكى هستند,‏اهميت بعضى مسائل بيشتر باشد و كسانى كه از بيرون به مساله نگاه مى كنند ، اهميت موضوع و شرايط را آن چنان كه بايد و شايد مشاهد نمى كنند. حدود دو دهه پيش ، در آن هنگام كه نيروهاى چپ دسته دسته اعدام مى شدند و گروه هاى ضدامپرياليستى درايران به خاك و خون كشيده مى شدند و زندان ها و شكنجه گاه هاى ايران پر از آنان بود، ودرظاهر حکومت ايران باگروگان گيری اعضائ سفارت امريکا رودر روی ان کشور قرارگرفته بود! مسائل ايران كنترا بود كه حكومت مذهبى ايران رانجات داد. درانزمان مبارزين ضد امپرياليست بيش از يك دهه عليه نفوذ امريكا در ايران جنگيده بودند . هزاران كشته و زخمى وزندانى داده بودند. آنان مستشاران امريكايى را ترور مى كردند ‏ انان را مى ربودند و در شرايطى بس خفقان آور به مبارزه با نفوذ امپرياليست ها ادامه مى دادند اما پاداش خود را احکومت ضد امريکائ در جريان ايران كنترا به بدترين وجهى گرفتند و در سكوتى وهم انگيز همراه با تقويت ضدانقلابيون نيكاراگوئه و سركوب جنبش هاى انقلابى خاور ميانه و آمريكاى لاتين آنان نيز قتل عامى وحشتناك را از سر گذراندند. آن چه باعث تحكيم نظامى جديد درايران شد از يك طرف قرارداد الجزاير بود كه ميان حكومت جديد ايران و امريكا در 1981بسته شد وطی ان گروگان های سفارت امريکاازادشدند وروابط پنهانی ايران وامريکا اغاز شد و از طرف ديگر جواز سركوب انقلابيون بود كه از طرف امپرياليست ها صادر شد. اكنون چگونه مى توان همه آن مسائل را به فراموشى سپردودرشرائط جديد مخالفت حکومت مذهبی وامپر ياليست هارا به راحتی باور کرد. تقويت و تحكيم بنيادگرايى مخصوص ايران نبود و در سراسر كشورهاى خاور ميانه و آسيا يك سياست كلى به پيش رفت كه نتيجه مستقيم آن تقويت و انسجام نيروهاى بنيادگرا بود و ازاين نيروها در هر كجا كه لازم شد بر عليه نيروهاى چپ ومترقى استفاده شد. حافظه تاريخى ما آنقدر ضعيف نشده است كه چگونگى شكل گيرى تاروپود اين حكومت ها را فراموش كنيم. پاداش كشتار و قتل عام سياسى رندانيان سياسى در ايران را در سال ,1988 حكومت مذهبى با دريافت وام هاى كلان گرفت وهمراه با آن تاييد صندوق بين المللى پول و حمايت بانك جهانى را دريافت كرد. حكومت مذهبى با اين كشتار به عرصه جهانى شدن قدم گذارد.درست يك سال پس از اين كشتار بود كه سياست هاى تعديل اقتصادى كه نام برنامه هاى صندوق بين المللى پول در ايران بود به اجرا در آمد. اما حكومت مذهبى كه ترس سرنگونى داشت و پايگاه داخلى خود را ضعيف مى ديد, از همان زمان برنامه اى مخفى براى دست يابى به انرژى هسته اى را به پيش برد. اين برنامه ريزى براى دست يابى به سلاح هسته اى در حقيقت ترس از عدم توانايى براى حفظ وتداوم حكومت بود. حفظ و تداوم حكومتى كه دقيقا با تكيه بر سلاح هاى ايران كنترا و قتل عام انقلابيون كاملا مورد سوال قرار گرفته بود.ايران كنترا در داخل كشور ايران و پيش مردم به خوبى با يك طنز توصيف مى شد. در آن هنگام طرفداران حكومت مذهبى سردمداران دولتى و حكومتى را با عبارت( يار امام ) مورد تاييد قرار مى دادند. اين طنز مى گفت: ريگان و مك فارلين واردكنگره امريكا شدند و نمايندگان كنگره به پاخواسته و شعار دادند ( صل على محمد يار امام خوش آمد. ) و آن دو در جواب گفتند ( ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند مگر ريگان بميرد امام تنها بماند( اهل كوفه در نزد ايرانيان به پيمان شكنى معروفند.) اين مساله اشاره به آن بودكه تداوم حكومت مذهبى بدون حمايت امريكا و بخصوص جناح جمهورى خواه آن امكان پذير نبوده است. اكنون اين مساله نياز به اثبات چندانى ندارد و دلايل زيادى نمى خواهد تا مشخص شودكه حكومت مذهبى و گروه هاى بنياد گرا موردتاييد محافل امپرياليستى بوده اند. امورزه توده هاى شهرنشين كه سال ها ظلم و ستم حكومت مذهبى را تحمل كرده اند و توان مقابله با آن را نداشته اند از اينكه اين حكومت حامى قدرتمند خود را از دست داده است و از چشم ولى نعمت ديروزى خود افتاده است ‏خوشحال هستند. مردم ايران از جنگ حكايت نمى كنند ودر قلبشان از ورود ارتش بيگانه به هيچ وجه احساس شادى نمى كنند اما از تضعيف شكنجه گران خود خوشحالند. معلوم نيست از اين همه انسان كه دستشان قطع شده و در خيابان هاى امروز ايران شاهد آن هستيم , چه تعداد با حكم دادگاه و چه تعداد در حوادث به اين روز افتاده اند.تعداد کسانی که باحکم دادگاه شلاق خورده اندحدواندازه ندارد وشلاق به حکم عادی دادکاهها تبديل شده است وتعداد زنان وکودکان اعدام شده ازحد واندازه خارج است . اما موضع گيرى دراين زمينه حداقل درنزد مردم ما وجهى دوگانه دارد .از طرفی جنگ ويرانى و بى خانمانى به بار مى آورد و ورود ارتش بيگانه به هيچ وجه مورد استقبال نيست , از طرف ديگر تحمل اين حكومت پس از دو دهه و نيم به كابوس هر روزه مردم تبديل شده است. و طرفداران حكومت در اقليتى كامل قرار دارند وكسانى جز نيروهاى امنيتى و سردمداران حكومتى نيستند. لازم به ذكر است كه اين حكومت يكى از وسيع ترين نيروهاى نظامى و امنيتى را دارد. حال هر موضعى كه گرفته شود مساله اى پيش خواهد آمد. اگر خواهان خلاص شدن از حكومت مذهبى به هر قيمتى باشيم هم راستا با جنگ طلبان جهانى قرار مى گيريم . موضعى كه بعضى از نيروهاى داخلى و خارجى اتخاذ كرده اند و عمدتا نيروهاى راست طرفداران وضع موجوددر پى آن هستند.و اگرد ر جانب مخالفان جنگ به هر قيمتى باشيم قطعا دركنار حافظان حكومت موجود قرار خواهيم گرفت. اين موضع هر چند از جانب حكومت مذهبى خوش آيند است , اما هيچ گونه پاداشى به آن داده نمى شود. زيرا دسپوتيزم اين حكومت آن چنان وحشتناك است كه هيچ چيز جز اطاعت محض در همه زمينه ها رانمى پذيرد. آن چه مى ماند اين است كه چه ضرورتى دارد كه موضع گيرى خودمان را باهمراهى و يا عدم همراهى با نيروهاى ارتجاعى بسنجيم. نيروهاى ارتجاعى همواره سعى بر آن دارند كه ديگران را يا مطيع خود و يا مخالف خود بدانند. آنها مى گوينديا با ما هستى پس بايد در همه زمينه ها اطاعت كنى و يا بر ما هستى . يا ما را تاييد مى كنى كه بايد در صف ما با دشمنان بجنگى و يا آنكه دشمن ما هستى و با تو خواهيم جنگيد. اين دقيقا موضع ارتجاعى است .اما موضع نيروهاى مستقل و ترقى خواه چپ چيست؟ موضع آنها كه به نفى وضع موجود نشسته اند كدام است؟قطعا اين موضع نمى تواند با هم سويى و عدم هم سويى با ديگران تعبير وتفسير شود. اساسا اين گونه تقسيم بندى و اين گونه برخورد كه اگر فلان موضع را بگيرى همراه با فلان نيروى ارتجاعى خواهى شود ريشه درعدم اعتماد به نفس و عدم استقلال چپ دارد. چپ اگر مى خواهد موضعى داشته باشد , قطعا بايدمستقلانه باشد. و بر مبناى تحليل از مناسبات موجود استوار باشد و هم زمان با آن استقرار نظام آينده را در همه زمينه ها مورد توجه قرار دهد. موضع گيرى او بايد همراه با برنامه اى باشد كه براى آينده دارد.و نه آنكه مواضع روزمره و ژورناليستى داشته باشد. اما نظام آينده چيزى نيست كه ريشه هاى آن درنظام موجود قابل روئت نباشد. وبه طوركامل بايك ديوار نفوذناپذير از واقعيات موجود جدا نشده است. ما نميتوانيم از نظام آينده صحبت كنيم و در يك حركت اجتماعى به منافعى كه مى تواند در بستر اجتماعى موجب حركت عمومى مردم شده بى توجه باشيم.روزگارى نه چندان دور هر كشور و يا مردمى كه با امريكا مبارزه مى كردند به نوعى در جبهه شوروى قرار داشتند و براى شوروى كافى بودكه در بلوك امريكا نباشى . از همين جهت تئورى راه رشد غير سرمايه دارى به راه افتاد و در اين گونه راه رشد هر گونه جنبش انقلابى از پاى در مى آمد . چه بسيار انقلابيون دركشورهايى با راه رشد غير سرمايه دارى قربانى رابطه نزديك با شوروى شدند و چه بسيار حكومت هاى ميانى ( ليبى , سوريه , سودان, عراق و ...)با تئورى راه رشد غير سرمايه دارى سال هاى سال به قلع و قمع انقلابيون پرداختند. بدون آنكه صداى حكومت شوراها بلند شود. آن زمان نيز مبارزه با چنين حكومت هايى همراهى با آمريكا و امپرياليسم محسوب مى شد.هرى مگداف جزو آن دسته از نظريه پردازانى بود كه هيچ گاه راه رشد غيرسرمايه دارى را به عنوان راهى به سوسياليسم نپذيرفت و هيچ گاه مخالفت با شوروى را همراهى با آمريكا به حساب نياورد.او در برابر اردوگاه به اصطلاح سوسياليسم موضع داشت. از اينكه اين مساله او را در كنار امپرياليسم قرار مى دهد باكى نداشت. اود ر يك زمان هم با امپرياليسم مبارزه مى كرد و هم اردوگاه سوسياليسم را نفى مى كرد و متناسب با شرايط پيش آمده انگاه كه ضرورى بود لبه تيز حمله را به سوى امپرياليسم نشانه مى رفت (مانند جنگ ويتنام و مساله كوبا) و موضع يك چپ مستقل را حفظ ميكرد. ودر بهار پراگ به اردوگاه سوسياليسم حمله ميكرد. زيرا در آن زمان اين تانك هاى شوروى بود كه مردم اروپاى شرقى را سركوب ميكرد. او همراه با دوست همرزمش پل سوئيزى پرچم سوسياليسم مستقل را سال ها برافراشته نگه داشت. امروزه چپ مستقل نمى تواند از حمايت مردم تحت ستم ايران دست برداردد تاآنكه در كنار امپرياليست ها قرار نگيرد. و نيز نمى تواند جنگ را محكوم نكند از ترس آنكه در كنار نظام مذهبى قرار گيرد. موضع چپ مستقل بايد حفظ شود و از اينكه موضع مستقل او ممكن است به طرفدارى از يكى از دو اردوگاه ارتجاعى تعبير شود نميتواند دست از استقلالش بردارد. ما وحدت نيروهاى ارتجاعى را در سركوب چپ مستقل و آزاديخواه بارها تجربه كرده ايم و اين تجربه را با زمين خونين شكنجه گاه ها وميدان هاى اعدام لمس كرده ايم. بار ديگر به تجربهى آن نياز نداريم.در شرايط حاضر كه همه چيز موقتى و گذرا به نظر مى رسدومواضع ديروزی وامروزی نيروهای ارتجاعی ثبات ندارد انسجام نيروهاى اجتماعى مترقى , انسجام چپ مستقل چه براى مقابله با ارتجاع مذهبى و يامقابله با ارتجاع جهانى ضرورى تر از هر چيز براى مردم مااست. اگر اين حركت مستقلانه را باهدف معين و مشخص بپذيريم ممكن است راه هايى را انتخاب كنيم كه از ديدگاه يك ناظر بيرونى چندان مورد تاييد قرار نگيرد. و يا از آن به هم سويى با يك قطب ارتجاع تعبير شود. ما از آن باك نداريم كه موضع مستقلانه ى ما به جانب دارى از يك قطب ارتجاع تعبير شود. آن چه حركت آينده ما را تضمين مى كند همان حركت مستقلانه است كه دو وجه نيروهاى واپسگرا را درهر شرايط معين بتوانيم مورد توجه قرار دهيم. اين شرايط معين است که حركت ما را در بستر زمان مشخص مى كند.مثال ساده اى در اين زمينه مطلب را روشن مى كند.حكومت مذهبى به مردم مى گويد چون شرايط جنگى است بايدهر گونه حركت اجتماعى درداخل كشور سركوب شود و هر گونه حركتى كه دولت را تضعيف مى كند بايد به كنار گذارده شود و اين مساله را به از هم پاشيدن كليه نهادهاى مدنيومردمی مستقل كه با رنج و مرارت و با سختى و مبارزه در طى ساليان بوجود آمده است تعبير مى كند. او مى گويد اگر مخالف جنگ هستيدفعلا كليه فعاليت هاى مستقل نهادهاى مدنى ومردمی را كنار بگذاريد و هر كس كوچكترين حركتى در اين زمينه بكند در خط امريكا و متجاوزين است .درمقابل ما مى گوييم مخالفت با جنگ تنها از طريق تقويت نهادهاى مدنيومردمی مستقل امكان پذير است. از انجا كه خطر جنگ وجود دارد تنها نهادهاى مدنى مستقل هستند كه مى توانند مردم را در جنگ بسيج كنند و پايه هاى جامعه را محكم نگه دارند. و از هرج و مرج و از هم پاشيدگى جامعه جلوگيرى كنند. تنها نهادهاى مدنى ومردمی هستند كه در هر شرايط حافظ حقوق مردم اند و با گسترش نهادهاى صنفى و سنديكايى و مدنى مى توان به مردم اميد وروحيه داد تا با ارتش بيگانه مقابله كنند و در برابر سياست هاى جهانى سازى چه جهانى سازى با شيوه حكومت مذهبى و چه جهانى سازى با شيوه عريان امپرياليستى از حقوق مردم دفاع كنند. در اينجا حركت مستقل به هيچ وجه نمى تواند كوتاه بيايد و بگويد حال كه جنگ است از هر گونه حركت در جهت تشكيل نهادهاى مردمی دست برداريم. بلكه دقيقا برعكس مقابله با جنگ تنها از طريق گسترش نهادهاى مرذمی امكان پذير است . و ما به جد مى گوييم اگر مخالف جنگ هستيد بايد سنديكاها, نهادهاى صنفى و مردمی را تقويت كنيد و با تقويت اين نهادهاست كه نشان مى دهيدد مخالف جنگ هستيد. در اينجا مردم نيز دو شيوه مقابله با جنگ را به خوبى در مى يابند وبا حركت هاى مستقلانه به تقويت بنيادهاى جامعه كمك خواهندكرد. باتقويت نهادهاى مردمی اشغالگران و جنگ طلبان حتى در صورت پيروزى نظامى با اعتصابات سراسرى ومقاومت مردمی مجبور به عقب نشينى خواهند شد. پس اين تقويت نهادهاى مردمی و صنفى وسنديكايى است كه مى تواند بيشترين و وطولانى ترين مقاومت را در برابر اشغالگران و جنگ طلبان سازمان دهد. به همين جهت اعلام مى كنيم كه مخالف جنگ به هر صورت هستيم . اما شيوه مقابله ى ما با جنگ با شيوه واپس گرايان به هيچ عنوان يكى نيست. و اگر واپس گرايان در چنين شرايطی دست به سركوب و نابودى نهادهاى مردمی مى زنند اين آنها هستند كه ثابت مى كنند جنگطلبند و عملا زمينه را براى تهاجم قواى نظامى خارجى اماده مى كنند. اگر صلح طلبى و مخالفت با جنگ تنها با ادعا امكان پذير بود, امپرياليست ها بزرگترين صلح طلبان هستند. اما اگر مساله حركت صلح طلبانه است تاريخ تمدن بشر ثابت كرده است كه تنها نهادهاى مدنى ومردمى مستقل بزرگترين نيروى مقاومت در برابر هر جنگ تحميلى و هر تهاجم خارجى هستند. به همين دليل است كه حفظ موضع مستقلانه ضرورتى است كه بايدهر چه بيشتر بر آن تاكيد كرد. به همين دليل است كه ماطلقا از حركت هاى سنديكايى و تشكل هاى مردمی به شدت حمايت مى كنيم.اما بايد روشن کنيم که منظور ما از نهادهای مردمی و مستقل چيست .نهادهای مستقل که من از آن به عنوان نهاد مردمی تعبير می کنم تا تفاوت آن ها با ان جی او ها و نهادهای دست ساز نوليبراليسم مشخص شود دارای مشخصات روشنی است . اين نهاد می تواند نام شورا،سنديکا،انجمن و يا هر نام ديگری داشته باشد.و در شرايط موجود کشور ما نام مهم نيست. زيراگاه ممکن است بر اثر سال ها ديکتاتوری وتبليغات دستگاه های دولتی در باره بعضی اسامی حتی در ميان مردم حساسيت وجود داشته باشد. اولين مشخصه ی نهاد مردمی نحوه شکل گيری آن است. اين نهادها در جريان خواست های مردم از حکومت شکل گرفته وميگيرد. يعنی آنگاه که مردم و يا گروهی از مردم خواسته های خودشان را از حکومت چه به صورت يک حرکت آرام اجتماعی ، يا يک نافرمانی مدنی يا يک شورش عمومی مطرح می کنند قطعا در طی حرکت نمايندگان خود را نيز انتخاب خواهند کرد. اين نمايندگان می توانند در يک صنف يا در يک رسته برای منظور مشخص انتخاب شوند. اين نمايندگان می توانند رهبری سنديکا شورا،انجمن ، کانون و يا هر نهاد مردمی ديگر را بدست گيرند. و در چريان تداوم اعتراضات و بدست اوردن خواسته ها نيز قطعا از جانب مردم قابل تعويض خواهند بود.پس اولين مشخصه اين نهادهای مردمی آن است که در جريان خواسته مشخص مردمی از حکومتگران شکل بگيرند. دومين مشخصه ی اين نهادها آن است که نمايندگان آن انتخابی بوده و قابل تعويض باشند. سومين مشخصه اين نهادها استقلال آنها از قدرت و جناح های مختلف آن می باشد.اين نهادها می توانند در زمينه های مختلف شکل بگيرند در زمينه حقوق کارگران ،حقوق صنفی و بخش های مختلف اجتماعی ، حقوق زنان و کودکان وحفظ محيط زيست و...که هم اکنون در ايران هر چندبه صورت کوچک و به شکل نيمه رسمی و غير رسمی وجود دارند. که براثرسال ها مبارزه توانسته اند خودشان را حفظ کنند. گسترش چنين نهادهايی برای مقابله با جنگ وطرفداری از صلح ضروری است. چيزی که قدرتمندان تحمل آن را ندارند. ولی مردم نيزچاره ای جز تشکيل آنها ندارند. بار ديگر تاکيد می کنم که مخالفت با جنگ يعنی بسط و گسترش چنين نهادهای مردمی .از نظر مردم ما صلح طلب بودن هيچ تعبير ديگری ندارد. اما تشکيل نهادهای مردمی يک مساله است و پذيرش آن از سوی نهادهای قدرت مطلقه مساله ديگری است.قطعا در شرايط متفاوت و در مراحل مختلف برخوردهای حکومت با اين نهادهای مردمی متفاوت خواهد بود. در آن دوران که نهادهای مردمی بر مبنای اقتصاد متفاوت از حکومت شکل گيرد جزبا برخورد آنتاگونيستی نمی تواند خود را تثبيت کند. زيرا برخورد دو اقتصاد که يکی بومی وديگری اقتصاد سرمايه داری جهانی است در جهت تثبيت خود نمی تواند غيرآنتاگونيستی باشد.در چنين شرايطی يعنی برخورد دواقتصاد از بيخ و بن متفاوت هر گونه تلاش برای ايجاد نهادهای مردمی قطعا با برخورد قهرآميز حکومت روبرو خواهد شد. چيزی که تا قبل از دوران جهانی سازی (گلوباليزيشن) در ايران همواره شاهد آن بوده ايم. اما با گسترش شهرنشينی وايجاد کلان شهرها در دو دهه اخير در ايران ضرورت نهادهای مستقل آن چنان خود را بر تداوم حيات اجتماعی تحميل می کند که حکومت با همه مطلق بودن در درازمدت چاره ای جز پذيرش اين نهادها ندارد. بخصوص در شرايط حاد و بحرانی که قدرت دولتی در بسياری از حوزه های اجتماعی تقليل می يابد. (من اين بحث را در جای ديگر دنبال کرده ام) پس از دو جهت می توان بر ضرورت تشکيل نهادهای مردمی تاکيد داشت که اساس آن ضرورت مادی و روابط اجتماعی توليد است که دراين مرحله ازانکشاف اجتماعی چاره ای جزپذيرش آن از طرف قدرت حکومتی نيست ودومين ضرورت تشکيل اين نهادها وجود همان شرايط بحرانی و دفاع از صلح و مخالفت با جنگ است که در اين شرايط بيش از هر چيز خود رانشان می دهد ومردم ما را پيش از پيش در جهت تشکيل اين نهادها مصمم می سازد.

 

عليرضاثقفی 12/2/2006

به نقل از سایت روشنگری

 

5 اسفند 1384    02:49