بازگشت به صفحه نخست

 

جنبش دانشجويي يك بررسي مفهومي _ پيام شاكر

تبیین و نقد جنبش دانشجویی به منظور درک قانونمندی های آن یک راهبرد اساسی در تکامل کنش رهایی بخش چنین جنبشی است . این تحلیل ، به طور مشخص، نمی تواند در سطح خود جنبش باقی بماند و لاجرم باید به ارتباط آن با سایر جنبشها و پدیده های اجتماعی نیز اشاره نماید.
این تحلیل همچنین به ما یاری می رساند تا به آنچه در پس لفاظی های رهبران خود خوانده و سایر مدعیان ( با شبه تئوری هایی نظیر "دوری از قدرت") پنهان شده است، دست یابیم و سرانجام جنبشی که بر طبق این نسخه پیچی ها به نفی ارتباط با ساخت قدرت و با سایر جنبش ها در جامعه می انجامد را از پیش حدس بزنیم.
به موقع خود سراغ این نظریه پردازان کم مایه و تئوری های آبکی شان خواهیم رفت اما چیستی جنبش دانشجویی.
در ابتدا باید روشن کنیم که این جنبش با توجه به اقتضائات ساختاری و از پیش تعریف شده نهاد آموزش جامعه، متشکل از جوانان است. این نهاد بنابر کار ویژه اصلی خود مسئولیت دریافت حدود معینی از جوانان دستچین شده (که طی فرایند تقسیم کار اجتماعی مشخص گشته اند.) و تربیت و تبدیل ایشان از مواد خام به کارگزاران و کارشناسان آینده سیستم مستقر را بر عهده دارد.
تقابل در همین پروسه بصورت کاملاً ابژکتیو موجود است: تقابل «استاد و دانشجو»، تقابل «دانشجویان و برنامه ریزی دانشگاه » و.... دانشجو به مثابه یک جوان از مطالبات نسل خود جدا نیست. او چارچوب های معنایی زمانه خود را دارد که ممکن است با چارچوب های فکری و معنایی متولیان آموزش اعم از استاد و برنامه ریز و مسئولان دانشگاه، همپوشانی نداشته باشد. از طرفی همانطور که اشاره شد کارکرد اساسی نهاد آموزش، تربیت کارشناسان در جهت ادامه فرآیند تولید اجتماعی است.
اما این مسئله تا همین جا متوقف نمی ماند. این نهاد همچنین مسئولیت عظیم باز تولید چارچوب های معنایی و ارزشی مورد نظر سرمایه داری را در راستای تولید و باز تولید هژمونی ایدئولوژیک آن بر عهده دارد. حال می شود گفت که تقابل و تعارض ذاتی بین جوانان و سالخوردگان در عرصه آموزش به صورتی روشن تر نمود می یابد. در چیستی جنبش دانشجویی باید به یکی دیگر از پایه های اصلی آن نیز اشاره کنیم یعنی مسئله روشنفکری. با قاطعیت می توان گفت که جنبش دانشجویی یک جنبش روشنفکرانه است. روشنفکر در معنای رسمیت یافته خود به عنوان مولد فکر معرفی می شود. این تولید فکری هم می تواند در خدمت باز تولید سلطه اجتماعی قرار گیرد و یا در امتداد امر مبارزه اجتماعی به رسوایی کلیت کاذب و عریان نمودن تضادهای اساسی در اجتماعی که از لحاظ بنیادی بدون تضاد نمایش داده میشود؛ بیانجامد و چنین خصلتی (بنابر آموزشهای دریافت شده) از دانشجوی فعال در جنبش دانشجویی مورد انتظار است.
با توجه به مفاهیم بالا اکنون می شود گفت که روشنفکر تا جایی که وارد پروسه سازماندهی در امر مبارزه اجتماعی نشده باشد بنابر خصلت تاریخی و ذاتی خویش از ذهنیت گرائی فراتر نمی رود و جوان که خصوصیات بیولوژیک به جایگاه او در جامعه تعین می بخشد تا زمانی که تعارضش در جهت مشخص مبارزه اصلی جامعه ساماندهی نگردد به طور طبیعی درگیر عمل گرائی صرف و بدون بنیان و تئوری رهایی بخش خواهد بود. یعنی اصالت عمل معطوف به اصالت جبر طبیعی انسان که نه تنها به راحتی سرکوب می شود بلکه با فراروی همین جوان از یک مرز سنی مشخص حتی او را در خدمت باز تولید همان سرکوب پیشین بر علیه نسل جوان بعدی قرار می دهد.
همین مسئله را در بررسی جنبش دانشجویی می توانیم مشاهده کنیم. جنبش دانشجویی تا زمانی که به عنوان جنبش جوانان فعال است درگیری اساسی خود را در نفی صرفاً عملی و بی واسطه معناهای نسل گذشته می داند. پس نه می تواند در دیگر جنبشهای اجتماعی شریک فعالی برای خود بیابد، نه به مطالبات خود معنای روشنی ببخشد و نه حتی به آن مطالبات مورد نظر دست پیدا کند و همچنین جنبش دانشجویی تا آنجایی که فقط و فقط به عنوان جنبشی روشنفکرانه در نظر گرفته می شود از توانایی درک عمل اجتماعی محروم می ماند و وظیفه خود را روشنگری مطلق آن هم در کنج کتابخانه ها می داند و این یعنی انفعال گرایی که نتیجه محتوم نفی رابطه دیالکتیکی بین نظریه و عمل است.
این انفعال گرایی حاصل از تئوری پردازی صرف حتی تا آنجا پیش
می رود که اساس همین تئوری های در هم بافته شده نیز به دلیل جدا زاده شدن از پراتیک اجتماعی و عینیات واقعا موجود در خلاء قرار
می گیرد.
همانگونه که در سطح جنبشی دیدیم، جنبش دانشجویی واجد خصلتهای عمومی دو جنبش فوق الذکر است. اما آنچه جنبش دانشجویی را از این دو فراتر می برد، محل تجلی این جنبش یعنی دانشگاه است که به علت کارکرد حیاتی آن در جامعه سرمایه داری یعنی تربیت نیروهای کاراجتماعی در جهت باز تولید آن و نیز باز تولید ایدئولوژی طبقه حاکم در راستای ادامه استقرار و استیلای
سرمایه داری، به جنبش خصلتی مدرن تر و سیاسی تر می بخشد و متعاقب آن قدرت دخالت و تأثیر گذاری جدی را در عرصه عمومی می دهد. لیکن این تأثیر گذاری منوط بر سطح مطالبات جنبش و همچنین چگونگی ارتباط گیری و پیوند جنبش دانشجویی با سایر جنبشهای اجتماعی خصوصاً جنبشی است که درگیر تضادی حل ناشدنی با طبقه مسلط حاضر است یعنی جنبش طبقه کارگر.
در مورد سطح مطالبات با دو رهیافت کلان مواجه هستیم.اول: خواست ادغام فوری خروجی های سیستم آموزشی در نظام کار اجتماعی و آکادمیک نمودن پیش فرض های این عرصه که به طور خلاصه مفهوم آن دمیدن روح تکنوکراسی در فرماسیون اجتماعی سرمایه داری است.
( نگارنده این ادعا را دارد که سقف مطالبات جنبش دانشجویی ایران در دوران اصلاحات دوم خردادی، به طور مشخص همین رهیافت بوده است. البته بررسی این نقد از حوصله این مقاله بیرون است و در جای خود مورد بحث مفصل تری قرار خواهد گرفت.)
و دوم: دموکراتیک کردن جنبش دانشجویی که در سطح ابتدایی و اولیه مبتنی بر خواست دخالت دانشجویان در روند آموزش اعم از چگونگی اداره دانشگاه، برنامه ریزی تحصیلی و حتی نظارت بر چگونگی انتخاب اساتید است. در این رهیافت، جنبش دموکراتیک دانشجویان با فاصله گیری از تلقی ابزار گرایانه از دانشگاه و سیستم آموزشی جنبش را به سطحی بالاتر یعنی توان تأثیر گذاری در سایر جنبشها و تزریق مطالبات دموکراتیک به عرصه عمومی (به طور مشخص سیاسی نمودن هر چه بیشتر این عرصه )، ارتقاء می دهد.
به هر تقدیر اگر جنبش دانشجویی را به عنوان حلقه ای واسط میان جنبش جوانان و جنبش روشنفکری در نظر بگیریم آن را وارث اقتضائات تاریخی و ذاتی هر دو جنبش خواهیم یافت.
سنتز عمل گرایی جنبش جوانان و عقلانیت روشنفکرانه جنبش روشنفکری، پراتیک دگرگون ساز جنبش دانشجویی است. این پراتیک می تواند و باید، با واسطه سازماندهی، نه تنها مطالبات جنبش به سطحی دموکراتیک ارتقاء نمی یابد بلکه پیوندهای ارگانیک بین این جنبش و سایر جنبشهای اجتماعی نیز محقق نمی گردد و مشخصا این پیوند است که به تسری امر مبارزه طبقاتی به طور آگاهانه در کلیت جامعه سرمایه داری می انجامد.
البته باید به این نکته اشاره نمود که پیوند ها بر دو نوع قابل تفکیک هستند. نوع اول، پیوندهای خود به خودی که حاصل ابعاد چند گانه عرصه های اجتماعی می باشند و مرزبندی مشخص بین جنبشهای اجتماعی مختلف را عملاً ناممکن می سازند و به طور مثال چگونگی ارتباط جنبش دانشجویی با جنبشهای جوانان و روشنفکری که در این مقاله در حد بضاعت خود بدان پرداختیم پیوندی از این نوع است و نوع دوم ، پیوندهای آگاهانه و سیستماتیک که حاصل تئوری، عمل و سازماندهی رهایی بخش است و برای نمونه در این زمینه می توان به شوراهای متشکل از کارگران و سربازان در انقلاب اکتبر 1917 اشاره نمود.
جنبش دانشجویی نیز برای ارتقاء از جنبشی "در خود" به جنبشی "برای خود" بعد از درونی کردن مطالبات و سایر جنبشهای مرتبط با خود و تبدیل آنها به مسائل خویش (پیوند خود به خودی) نیازمند ارتباط و پیوندی از نوع دوم است تا اصل رهایی انسان به تمام ستیز اجتماعی حاضر تعمیم پذیرد.
و این یعنی انتخاب یک استراتژی رهایی بخش در راستای آگاهمند کردن حرکت رو به جلوی جامعه انسانی و ساختن آگاهانه تاریخ.