بازگشت به صفحه نخست

  

دگرگوني هاي جنبش دانشجويي ضرورت نگاه استراتژيك _ كاوه مظفري

 

پس از وقايع چند سال اخير در درون جريانات دانشجويي، خصوصاً طي سال 83 ، شرايط و پديده هاي جديدي در حال بروز و ظهور هستند که ضرورت بازنگري در «تحليل ها و راهکارهاي» سابق، نه تنها در سطح نظري که در سطح برنامه ريزي و اجرايي از اهميت برخوردار گرديده است. براي وارد شدن به اين بحث، ابتدا لازم است نقطه عظيمت و همچنين گزاره هاي مورد استفاده در طول يادداشت مشخص شود. رويکرد رايج به موضوع تحرکات دانشجويي در ايران، خصوصاً در ادبيات ژورناليستي، مبتني بر مفهوم «جنبش» است؛ که سعي دارد به هر شکلي که شده تحرکات دانشجويي ايران را در قالب جنبش هاي دانشجويي «غربي» بگنجاند و تحليل کند. اما با مقايسه تطبيقي ساده اي، مي توان نقاط افتراق بسياري را نام برد. در حقيقت باب مناقشه نظري در مورد اين مسئله بسيار گسترده است و اين مقاله قصد بررسي و ارائه مبحثي صرفاً تئوريک را ندارد. در اين مقاله مراد از «جريانِ» دانشجويي صرفاً تحرکات و «عمل جمعي محدودي» است که هنوز «شرايط عيني کافي» براي استفاده از مفهوم «جنبش» را ندارد. هدف اين مقاله نيز بررسي وضعيتِ درحال تغيير جريانات دانشجويي و ارائه پيشنهادهايي در جهت برنامه ريزي استراتژيک است.

 

فعاليت هاي دانشجويي اعم از صنفي يا سياسي به دليل طول عمر کوتاه مدتِ زندگي دانشجويي که بطور ميانگين 4 سال است، به سختي مي توانند حول محور اهدافِ کلان اجتماعي (تغيير اجتماعي) متمرکز شوند. در حقيقت درگيري هاي حداقلي (خُرد) و روزمره زندگي دانشجويي در اين 4 سال بقدري فضا را محدود نموده است که دانشجويان مجالي براي عرض اندام در حد توانايي هاي خود در عرصه تاثيرگذاري و تصميم گيري اجتماعي – سياسي ندارند. و اين مسئله درحالي است که به دليل ضعف کيفي و کمي نهادهاي جامعه مدني در ايران، وظيفه اجراي کارويژه هاي مدني، ناخواسته بر عهده دانشجويان نهاده شده است و جريانات دانشجويي به دليل خصلت راديکالي که در مواجهه با مسائل اجتماعي در گذشته از خود نشان داده اند، امروزه به عنوان يک نيروي بالقوه (پياده نظام!) محسوب مي شوند. نيرويي که هر از چندگاهي در جريان تحرکات ناگهاني وارد صحنه (بالفعل) مي شود، اما بدليل نقاط ضعف متعددي که دارد، توان پايداري نداشته و مجدداً دچار رکود مي گردد. در حقيقت فعاليت هاي دانشجويي، سلسله تحرکاتِ اعتراضي است که بصورتي گسسته اتفاق

مي افتند و به مرور زمان دچار افول مي شوند. سياست زدگي بيش از حد جامعه ايران و بويژه فعاليت هاي دانشجويي نيز تشديد کننده روند صعود و نزولِ متناوب جريانات دانشجويي است. جرياناتي که تنها به فعاليت هايي واکنشي محدود گشته اند و در نتيجه روندي فرسايشي را طي مي کنند. روندي که در طول آن سياست زدگي به سياست گريزي بدل مي گردد و طول عمر «مفيد» فعاليت دانشجويي به کمتر از 2 سال کاهش مي يابد. در نگاهي اجمالي مي توان دلايل گسسته و واکنشي بودنِ تحرکات دانشجويي در طول سالهاي اخير را ناشي از دو عامل دانست: الف) طول عمر کوتاه مدت فعاليت دانشجويان و درگيري آنها با مسائل روزمره و حداقلي.

ب) سياست زدگي بيش از حد فعاليت دانشجويي و درگيري بيش از حد تشکل هاي دانشجويي با مسائل کلان. در نتيجه ي همپوشاني اين دو – عدم تناسب بين مطالبات واقعي دانشجويان با مطالباتي که از سوي تشکل هاي دانشجويي پيگيري مي شوند – بتدريج روحيه بي تفاوتي و بي عملي در حال رواج در بين دانشجويان است.

  

در طول 8 سال اخير تقريباً با ورود هر نسل جديد به دانشگاه، افت و خيزهاي پي در پي جرياناتِ دانشجويي را شاهد بوده ايم. مي توان 18 تير را نقطه اوج اين تحرکات در نسل اول (76 الي 80) دانست. بعد از آن در طول سال 81 فعاليت هاي دانشجويي عموماً همراه با سرخوردگي بود و به شدت جنبه واکنشي داشت. اما اعتراضاتي که بعد از دادگاه هاشم آغاجري و همچنين وقايع خرداد 82 رويداد، را مسامحتاً مي توان نقطه عطفي براي خيزش مجدد جريان دانشجويي دانست. اگرچه همانگونه که ذکر شد به دليل سياست گريزي بيش از حد دانشجويان و همچنين ضعفِ تشکيلاتي، جريان دانشجويي همچنان خصلتي واکنشي دارد. ولي با وجود تمام نارسايي ها و ضعف هاي فوق، از سال 83 ناظر شکل گيري، رشد و گسترش حرکت هايي جديد در دانشگاهها مي باشيم. اين فرايند که بشکلي بسيار متنوع و متکثر در حال پويش است، توانسته تا حدودي خلاء بين تشکل هاي دانشجويي و بدنه دانشجويان را پر نمايد. تنوع و تکثر موجود ناشي از ورود دانشجوياني با «خاستگاههاي» متفاوت و همچنين «ايده هاي» متعدد، به فضاي دانشگاهي است. بدنبال اين تنوع در خاستگاهها و عقايد، مطالبات متنوع و حتي گسسته اي نيز از جانب دانشجويان مطرح مي گردد. اگرچه ممکن است در کوتاه مدت اين گسست مطالبات از سرعت تحرکات دانشجويي بکاهد؛ اما در بلند مدت امکان توزيع و حتي تراکم مطالباتِ متنوع تري را در حوزه هاي متفاوت اجتماعي فراهم مي سازد. علاوه بر اين تکثر، ساختار تشکيلاتي سازمان هاي دانشجويي نيز در حال دگرديسي است. الگوي هرمي شکلِ تصميم گيري ها و اجراي برنامه ها در حال تغيير است و اشکال غير رسمي فعاليت دانشجويي در حال افزايش است. روابط بين دانشجويان در حال گسترده شدن است و فاصله بين فعالين دانشجويي و بدنه در حال کم شدن مي باشد. روابط شبکه اي و پخش شده در سطح افقي، نوعي ديگر از تحرکات و کنش هاي جمعي را به بار آورده که ديگر در چارچوبِ تنگِ تشکيلاتِ سنتي دانشجويي نمي گنجد.

  

تغييراتي که آغاز شده با ظهور و رشد ديگر جريانات اجتماعي (مدني) از جمله جنبش زنان و همچنين فعاليت هاي کارگري همراه گرديده است. در حقيقت شکل گيري نوع جديدي از کنش اجتماعي که مبتني بر حرکت «از پايين» مي باشد و همچنين بر دفاع از هويت و حقوق همه افراد اجتماع تاکيد دارد، فضاي تازه اي را براي فعاليت دانشجويي نيز فراهم آورده است. بسياري از فعالين دانشجويي نيز از ضرورت ارتباط با جنبش هاي اجتماعي و همچنين پيوند با بدنه دانشجويي صحبت مي کنند. در واقع جريانات دانشجويی سعی دارند که کنش فعالانه را جايگزين واکنش هاي منفعلانه نموده و هويت مستقلي (از جريانات سياسي) بدست آورند. براي نيل به اين منظور، برنامه ريزي مدون و واقع گرايانه اي لازم است. تاکنون همانگونه که اشاره شد، بيشتر حرکت هاي دانشجويي به شکل سلسله اعتراض هايي انجام مي گرفت که علاوه بر واکنشي بودن، معطوف به مطالبات و خواستهاي کلان بود که عموماً هم پاسخي جز خشونت در پي نداشت و سرکوب مي گرديد تا مجدداً از ابتدا آغاز گردد. اين دور فرسايشي

نتيجه اي جز سرخوردگي در بر ندارد. لذا براي تصاعدي شدن سلسله اعتراض هاي دانشجويي و همچنين هماَفزايي و انباشتِ مطالبات بر هم، بايد با نگاهي استراتژيک به تدوين برنامه عمل، اقدام نمود.

مطالبات و خواستهاي دانشجويان را مي توان برخاسته از نيازهايي دانست که آنان هم به دليل دانشجو بودن (هويت دانشجويي) و هم به دليل شهروند بودن (حق شهروندي) دارند. اين دو سطح نياز، دو سطح خواست (مطالبه) را نيز در پي دارند. يعني در حوزه دانشگاهي، دانشجويان بيشتر با مسائل «صنفي» درگير مي باشند، از سوي ديگر در حوزه اجتماعي (به عنوان يک شهروند)، حقوق انساني خود را مطالبه مي کنند، که در صورت وجود موانع ساختاري در برابر اين حقوق، نوع مطالبه آنها جنبه ي «سياسي» پيدا مي کند. از اينرو کليه خواسته هاي جريانات دانشجويي را مي توان در طيفي که يک سر آن «صنفي» و سر ديگر آن «سياسي» است، طبقه بندي نمود. به تازگي تشکل ها و سازمان هاي دانشجويي به بسياري از مطالبات صنفي توجه نشان داده اند ولي همچنان به عنوان خواستي فرعي. اين در حاليست که ضرورت اهميت دادن به مسائل صنفي بسيار احساس مي شود.

مطالبات صنفي دانشجويان را مي توان در دو سطح «کوتاه مدت» و «ميان مدت» دسته بندي نمود. خواسته هاي کوتاه مدت شامل تمام امکانات، لوازم و شرايطي است که دانشجويان در طول دوره تحصيل نياز دارند؛ از قبيل امکانات آموزشي، رفاهي و فرهنگي. در مقابل مطالبات ميان مدتِ صنفي، مرز ميان هويت دانشجويي و شهروندي است. شرايطي که دانشجو را وارد عرصه عمومي جامعه نموده و هويتي به عنوانِ «متخصص» براي او تعريف مي کند. هويتي که به لحاظ جايگاه اجتماعي، پايدار است. اين هويت تنها از طريق اشتغال دانشجو به تخصصي که فراگرفته تثبيت مي شود. البته منظور صرفاً اشتغال اقتصادي نيست بلکه به رسميت شناخته شدن حقوق شهروندي دانشجو است.

مطالبات سياسي دانشجويان بيشتر در راستاي تغيير ساختاري است، لذا در سطح «بلندمدت» جاي مي گيرد. البته بکار بردن لفظ خواستِ سياسي، الزاماً به معني خواست کنش معطوف به قدرت سياسي نيست، يعني ضرورتاً خواست تغيير ساخت سياسي يا کسب قدرت سياسي مطرح نيست، بلکه اقدام در جهت ايجاد تغييراتِ کلان مدنظر است. از تغيير در سلسله مراتب ساختاري دانشگاهي گرفته تا مقابله با انواع ايدئولوژي هاي اقتدارگرا و يا همراهي با جنبشهاي اجتماعي. با اين تعريف مي توان خواستِ برابري جنسيتي، يعني مبارزه با مردسالاري را در سطح بلند مدت، جزء برنامه هاي جريانات دانشجويي دسته بندي نمود. خواستي که به لحاظ فراگيري و اهميت، يکي از اولويت هاي امروز جريان دانشجويي مي باشد.

  

براي تدوين برنامه عمل با رويکردي استراتژيک بايد مجموعه خواستها و مطالبات دانشجويان را بگونه اي زمان بندي نمود و اولويت داد که آغاز و نقطه شروع فعاليت ها، بتواند پايداري لازم را براي ادامه اقدامات فراهم نمايد. البته منظور ارجحيت يا اولويت دادن به خواست مشخصي نيست، بلکه تنظيم چگونگي هماهنگي تمامي مطالبات است، بشکلي که بتوانند بر هم متراکم گردند. نگاه کوتاه مدت يا نگاه بلند مدت به تنهايي کافي نيست. براي شروع بايد از فصل مشترک مطالبات آغاز نمود و همچنين اولويت را به خواسته هايي داد که با وجود «بلندمدت» بودن، مختصاتي ملموس داشته باشند، يعني اکثر دانشجويان بطور واقعي با آن درگيري داشته باشند. البته در نگاه اول شايد غير منطقي به نظر برسد اما به عنوان مثال خواستِ «برابري جنسيتي»، در عين حال که بلند مدت محسوب مي گردد، به لحاظِ ميزان درگيري دانشجويان، تا حدودي از چنين ويژگي برخوردار است. در جدول زير سعي شده است به نحوي اين طبقه بندي خواست ها گنجانده شود:

  

نيازها مطالبات سطح پايداري ميزان درگيري

دانشجويي

(هويت) · صنفي:

1. آموزشي

2. رفاهي

3. فرهنگي

4. اشتغال کوتاه مدت آموزشي متوسط

رفاهي زياد

فرهنگي متوسط

ميان مدت اشتغال زياد

حقوق انساني متوسط

شهروندي

(حقوق) · حقوق شهروندي

 

· سياسي

 مطالباتي که به لحاظ ساختاري با

مانع روبرو هستند.