بازگشت به صفحه نخست

 

 

بعد از انتخابات عراق

Noam Chomsky

Khaleej Times /  07.01.2006

برگردان ناهید جعفرپور

 در ماه های گذشته جرج بوش رئیس جمهور آمریکا، انتخابات عراق را  بعنوان یک " سنگ بزرگ پرتاب شده بسوی دمکراسی" نامید. البته این انتخابات در واقعیت هم سنگی بزرگ بود اما نه از آن نوعی که واشنگتن انتظاراش را دارد و خواهانش است.

نگاهی به گذشته می افکنیم و تلاش می کنیم در این نگاه به سخنان روئسای دولت ها که از نیت های خوب صحبت می نمایند، کاری نداشته باشیم. زمانی که بوش و نخست وزیر بریتانیا تونی بلر به عراق حمله نمودند، بهانه ای که مرتبا از سوی آنان تکرار می شد این بود که آیا عراق تسلیحات کشتار جمعی اش را از بین می برد؟.

بعد از سپری شدن زمانی کوتاه مشخص شد که پاسخ این پرسش منفی است. از این رو فورا دلیل واقعی حمله به عراق از سوی جرج بوش اعلام گردید. به این صورت که وی در حمله نظامیش وظیفه داشته است در عراق و منطقه خاورمیانه دمکراسی پیاده نماید.

گذشته از زمان مطرح کردن این پیام، خود این پیام به اصطلاح دمکراسی در تضاد با واقعیت های موجود در عراق است. اینکه آمریکا با تمام قدرت های زمینی موجود تلاش نمود جلوی انتخابات در عراق را بگیرد.

بدین صورت انتخابات ژانویه عراق نتیجه یک مقاومت عمومی بدون خشونت در عراق با سمبلی  بنام آیت الله سیستانی بود.( همچنین مبارزه خشونت بار تا کنونی هم زایده ای از این جنبش مردمی بوده است). حتی این واقعیت را کارشناس ناظری چون سردبیر روزنامه" فینانسیال تایمز" هم نتوانست انکار نماید و در شماره ماه مارس خود نوشت:" دلیل انجام گرفتن این انتخابات آیت الله سیستانی بود که در مقابل سه پیشنهاد ارائه شد ه از سوی ماموران اشغالگر که خواهان عقب انداختن و یا رقیق سازی این انتخابات بودند، وتو اعلام نمود. یک انتخابات جدی مفهوم دیگری جز رسیدگی به درجه مشخصی از خواسته های مردم  را ندارد در حالیکه ارتش اشغالگر در مقابل، این سئوال تعیین کننده را مطرح می نماید: می خواهید که ما در اینجا بمانیم؟".

برای پاسخ دادن به این سئوال آخر اطلاعات به اندازه کافی وجود دارد. یکی از مهمترین مراکز اطلاعات مثلا توجه به همه پرسی است که وزارت دفاع بریتانیا در ماه اوت انجام داد. بدین صورت که این همه پرسی نتیجه تحقیقات در دانشگاه های متعدد عراق است. نتیجه این همه پرسی در رسانه های بریتانیائی منتشر گردید. طبق این همه پرسی 82% کسانی که مورد خطاب قرار گرفته بودند " بشدت مخالف" حضور نیروهای خارجی اشغالگر در عراق بودند و 1% بر این باور بودند که لشگر های نظامی به نوعی در ایجاد امنیت در عراق سهیم بودند.     
محققان انستیتوی " بروکینگ" واشنگتن گزارش داده اند که در ماه نوامبر 80% عراقی ها خواهان خارج شدن فوری ارتش آمریکا از عراق بوده اند. همچنین نتیجه سایر تحقیقات هم در همین حدود می باشد: مردم عراق خواهان خارج شدن اشغالگران از عراق می باشند و نمی خواهند که اشغالگران با دست یازیدن به عملیات خشونت بار نظامی رژیمی دست نشانده را در عراق سر کار بیاورند واز این طریق عراق را زیر کنترل خود داشته باشند.

اما بوش و بلر چون تا کنون از اینکه زمانی را برای اخراج نیروی نظامیشان از عراق اعلام نمایند سرپیچی کرده و تنها خود را به یک خروج ظاهری آنهم زمانی که به مقاصد خود دست یافتند محدود می نمایند.  
دلایل بسیار زیادی وجود دارد که چرا آمریکا نمی خواهد حتی حداقل ترین مناسبات واقعی دمکراسی در عراق برقرار گردد. اما در باره اینگونه مسائل اصولا صحبتی نمی شود زیرا این گونه بحث ها کاملا در تضاد با برنامه تثبیت شده آمریکاست.

ما باید بر این باور بمانیم که گویا ایالات متحده آمریکا تصمیم حمله به عراق را حتی اگر این کشور بمانند برخی از کشور های اطراف اقیانوس هند صادر کننده مهم خیار شور بود و نه نفت خام ، انجام می داد. 

اما این واقعیت برای هر کسی که واقعا بی طرفانه به اوضاع می نگرد کاملا روشن است که کنترل عراق برای رشد نفوذ قدرتی آمریکا در جهان انرژی از اهمیت بسزائی برخوردار است. فرض می کنیم که عراق کشوری خودمختار و دمکرات بشود. در این صورت سیاست احتمالی در این کشور را مجسم کنیم:  وجود شیعیان در جنوب عراق جائی که بزرگترین بخش نفت عراق در آنجا واقع است و زیر نفوذ مستقیم شیعیان خواهد بود. آنها مناسبات دوستانه با ایران را ترجیح می دهند. هم اکنون هم آنان رابطه بسیار تنگاتنگی با ایران دارند. بریگاد بدر و ارتشش که بخش بزرگی از منطقه جنوب را زیر کنترل دارد، در ایران تعلیم دیده است.همچنین روحانیونی که در آنجا صاحب نفوذ می باشند، روابط نزدیک با ایران دارند. رابطه ای که خیلی قبل ها پیش برقرار گشته است. یکی از این روحانیون  آیت الله سیستانی است که در ایران بزرگ شده است. دولت موقت زیر نفوذ شیعیان قرار داشته وشاید هم در سطوح اقتصادی و نظامی  رابطه هائی با ایران دارد.

از سوی دیگر آنطرف مرزها در عربستان سعودی بخش قابل توجه ای از شیعیان بسر می برند. هرگونه قدمی در راه مسیر استقلال عراق احتمالا باعث رشد تشنجات در سعودی و تا حدودی خواست خودمختاری و عدالت اجتماعی در این کشور خواهد شد. درست در همین منطقه بزرگترین مخازن نفت عربستان سعودی قرار دارد و در نهایت می تواند باعث ائتلافی از شیعیان عراقی / ایرانی و شیعیان این منطقه مهم نفت خیز سعودی مستقل از واشنگتن بشود که بخواهد بخش بزرگی از ذخایر مهم نفتی جهان را زیر کنترل داشته باشد.  هیچ بعید نیست که چنین بلوک مستقلی مثال ایران را دنبال کند و بخواهد پروژه های بزرگی را با چین و هند دنبال کند.

ایران هم می تواند با این باور که اروپای غربی نمی خواهد مستقل از آمریکا عمل نماید، روی ار اروپا برگرداند. چین را نمی توان ترساند و این دقیقا بزرگترین ترس آمریکا است. چین هم اکنون تلاش دارد در سطوح مختلف اقتصادی و نظامی  با ایران و همچنین عربستان سعودی مناسباتش را تثبیت سازد. در این صورت ائتلافی آسیائی برای امنیت انرژی در این منطقه به وجود خواهد آمد که چین و روسیه از سردمداران آن هستند. همچنین هندوستان و کره وشرکای احتمالی دیگر در این منطقه می توانند در این ائتلاف سهیم باشند. اگر ایران در همین مسیر حرکت کند می تواند نقطه اتصال این ائتلاف گردد.

پیشرفت هائی از این نوع  و یک عراق مستقل و احتمالا تسلط بر مخاذن بزرگ نفت عربستان سعودی، کابوسی وحشتناک برای واشنگتن است.

افزون بر این باید فراموش نکرد که در عراق جنبش قوی کارگری در حال سازمان گرفتن است. این جنبش که از زمان صدام حسین وجود داشت در حال حاضر قویا به سازماندهی خود مشغول است. بسیاری از فعالان این جنبش روزانه بطور مرموزی بقتل می رسند. شاید قاتلین از درون جنبش ضد اشغال و یا بعثی ها و یا دیگران باشند. اما این فعالین مقاومت می کنند و در واقع هم مهمترین نیروهای دمکراسی در عراق می باشند. به لحاظ تاریخی هم که نگاه کنیم این جنبش کارگری ریشه در تاریخ عراق دارد و مطمئنا تلاش خواهد نمود قدرت بگیرد و این مسئله خود تصوری وحشتناک برای اشغالگران است.

پرسش اصلی در اینجاست که انسانهائی که در غرب وجود دارند چه عکس العملی در مقابل این اوضاع خواهند داشت؟ آیا ما جانب نیروهای اشغالگر را می گیریم؟ کسانی که سد راه استقلال و دمکراسی هستند و یا جانب مردم عراق را می گیریم؟