بازگشت به صفحه نخست

 

تعمقاتي بر تئوري و عمل دمکراسي 

نوام چامسکي

برگردان ناهيد جعفرپور

"جامعه قابل قبول دمکرات جامعه ايست که حکومتش بر اساس " راي مردم " انتخاب شده باشد". اين قاعده کلي مي تواند حتي اگر مورد توافق همگان هم باشد مورد نقد قرار گيرد. در مرحله نخست اين شکل از دمکراسي برکنترل و حکومت بر انسانها تاکيد دارد. از سوي ديگر تجربه تاريخ تا کنوني ثابت نموده است حتي خشن ترين حکومت ها هم که هيچگونه قرابتي با دمکراسي نداشته اند در بسياري از مواقع با توافق همين مردم تحت حکومت بر مسند قدرت نشسته اند( حتي اگر هم آراء محدود بوده باشد)و در بسياري از موارد هم اين حکومت ها هيچگونه لزومي نداشته اند که به خشونت متوسل شوند. پس اين قاعده کلي بيانگر مناسبات واقعي دمکراسي در يک جامعه نخواهد بود. طرفداران دمکراسي آزاديخواهانه با اين مشکل چگونه برخورد نموده اند؟ هدف من در اين مقاله بررسي اين نظر هااست.      

ملت ها از زمانهاي قذيم تا کنون( هر چند با موفقيت هاي متفاوت) همواره براي دخالت در سرنوشت خويش مبارزه کرده و مي نمايند . همزمان براي دفاع از مبارزه برگزيدگان بر عليه دمکراسي هم ساختمان برج و باروي فکري گسترده اي بنا گشته است. اگر ما بخواهيم گذشته را درک کنيم و درآينده نقشي سازنده داشته باشيم بجاي آنکه تنها نظاره گر آنچه در عمل رخ خواهد داد باشيم ، بدنبال بررسي تئوري هاي پشت اين اعمال خواهيم پرداخت.                                                           

تاريخ دمکراسي با نام داويد هومه در 250 سال پيش براي اولين بار ورق خورد.براي هومه  همواره اين مسئله حيرت انگيز بود که" چه آسان اکثريتي از مردم  به اقليتي از برگزيدگان اجازه حکمراني و حق تصميم گيري بر زندگيشان را مي سپارند". براي او اين گفته که " مردم  هميشه قدرتمند تر هستند و روزي که آگاه شوند  بلند خواهند شد و حکومت گران را سرنگون خواهند نمود"تعجب آور بود.وي از اين گفته ها چنين نتيجه گيري نمود که :"از اين لحاظ هر حکومتي براي حفظ قدرتش بايد افکار و عقايد ملتش را تحت کنترل قرار دهد و تجربه نشان داده است که اين قاعده کلي براي تمامي حکومت ها اعم از بدترين و نظامي ترين  تا مردمي ترين حکومت ها  صدق مي نمايد".اما  هومه در تحقيقات خود به يک مسئله توجه ننمود و آنهم  نقش خشونت عريان بود.با بيان بهتر، نظريه هومه  را ميتوان چنين جمع بندي نمود که:" هر حکومتي هرچند آزاد تر و مردمي تر هم باشد براي حفظ مناسبات حکومت خويش به کنترل قوي تر افکار ملت تحت حکومتش نياز خواهد داشت. اين قاعده که اصولا مردم مي بايد از حکومت حرف شنوي داشته باشند چه از جانب چپ ها و چه از جانب راست ها بعنوان امري طبيعي مورد تائيد قرار داشت. در واقع ملت تنها مي بايست توافق خويش را با حکومت نشان دهد و نه بيشتر و يا آنطوري که بسياري از صاحب نظران عصر ما فورموله مي نمايند:"مردم مي بايست تماشاگر باشند و نه دخالت گر". البته بجز در يک استثنا: مردم از ميان صاحبان قدرت و برگزيدگان متفاوت حق انتخاب يکي را خواهند داشت . در واقع اين استثنا هم تنها در صحنه سياست عمل مي نمايد. در صحنه اقتصاد يعني فضائي که  راه يک اجتماع از آنجا آغاز مي گردد،ملت از دخالتگري محروم مي گردندو دقيقا در اين بخش است که بطور کلي  تئوري هاي دمکراسي موجود نه تنها راه حلي نشان نخواهند داد بلکه مهر سکوت بر لب مي زنند.                  

"هموطناني چون ما، که مي دانند فقر با ما چه ميکند"         

همواره در تاريخ، ما شاهد شکل گيري خيزش هاي توده اي متفاوتي بر عليه يک چنين نظراتي بوده ايم که اين خيزشها در قرن 17 ميلادي با اولين مبارزات دمکراتيک مدرن در انگلستان روند ويژي اي بخود گرفت.از اختلافات آن سالها غالبا بعنوان جنگ ميان شاه و مجلس نام برده مي شود. اما در واقعيت بسياري از کساني که در اين مبارزات سهيم بودند مخالف احزاب مختلفي که در پارلمان براي قدرت خود زورآزمائي مي نمودند بوده و نمي خواستند هيچکدام اين احزاب قدرت سياسي را بدست آورد.. بيشتر آنان در اعلاميه هايشان خواهان قدرت سياسي توسط"توده مردم" بوده و مي نوشتند: " "هموطناني چون ما، که مي دانند فقر با ما چه مي کند"بايد بجاي " پهلوانان و اربابان آزاد" که هيچ از درد و رنج انسانها نمي دانند و" کساني که ما را فقط استثمار مي کنند" بنشينند. يک چنين نظراتي در آن زمان باعث پيدايش" مرداني با صلاحيت " شد  که ما امروزه از آنان بعنوان " متفکرين مسئوليت پذير" نام مي بريم. اين مردان با صلاحيت مي خواستند حقوق از دست رفته "توده مردم" راباز ستانند.اما هميشه در محدوديت ها و معيار هاي معين خود مواظب بودند که مبادا تحت عنوان "توده ملت" عوام الناس و يا بهتر بگويم توده مردم بي دانش و مغشوش فهميده شود. فرانسيس هوتشسون يکي از هم عصران مشهورهومه وپيرو فلسفه اخلاقي،براي اينکه اين "مردان با صلاحيت" بتوانند ايده "توافق ملت (راي مردم)" رادر عمل پياده نمايند  راه حلي ارائه مي دهد که بر مبناي آن  دولت بايد در ابتدا قانوني را وضع نمايد که اولا منطق " راي ملت" را خدجه دار ننمايد وثانيا اگر هرچيزي بنام  ملت خفه شده و محکوم شده انجام پذيرفت بعدا درزماني ديگر آن ملت از صميم قلب با آن موافقت نمايند. اين منطق دو لبه اعلام شده را بعدا فرانکلين هنري گيدينگ جامعه شناس آمريکاي شمالي بعنوان " موافقت استنادي" نام نهاد. در حاليکه هوتشسن در باره کنترل عوام الناس کشور خودش مي انديشيد، گيدينگ به اين فکر مي کردکه چگونه نظراتش را در خارج ار مرزهاي کشورش اشاعه دهد. نوشته هاي او را فيليپيني ها که آنزمان تازه توسط ارتش آمريکا آزاد شده بودند، دست به دست مي گرداندند. حتي اگر در اين ميان هم "چند صد هزار روح" از اين دنياي پر رنج آزاد شده بودند، در روزنامه ها چنين نوشته شده بود:" قتل عام بوميان طبق الگوي انگليسي" اين موجودات ديوانه شده ( آنها مقاومت نموده بودند) را در هر حال به جائي کشانده که " اسلحه هاي ما را قبول کنند": بعدها آنها همچنين خواهند فهميد که ما مي خواستيم براي آنها آزادي و خوشبختي رابه ارمغان بياوريم". وقتي گيدينگ اين گفته روزنامه ها را با بياني زيبا بعنوان قاعده کلي "توافق زيردستان" آذين مي نمايد، در ظاهر بنظر کمي متمدنانه ترشنيده ميشود:" و زمانيکه بعد از سالها ( پيروز شدگان) اقرار کنند که آنان آکسيون هاي اعتراضي را با کمال علاقه انجام داده اند، بعد دليلي وجود خواهد داشت که بگوئيم " که در اينجا قدرت با توافق حکومت شوندگان ( راي مردم) بدست آمده است" – اين مسئله را درست مي توان با مادري مقايسه نمود که فرزندش را از دويدن در يک خيابان پر ترافيک منع مي نمايد".  اينکه نظريه " توافق حکومت شوندگان" در واقعيت چه معنائي دارد، اينجا خود را نشان مي دهد. خلق بايد از حاکمانش اطاعت کند و تنها " توافق استنادي" وي کافي است. يک حکومت استبدادي ميتواند ابزار قدرتي خشونت باري را در داخل و خارج از مرز هاي کشورش بکار گيرد. هر جائي که براي خشونت ها مرزهائي کشيده شده اند، "توافق حکومت شوندگان" ابزار کمکي است که اکثراموثرواقع ميشوند.                                            

"مجموعه بزرگ "صنعت – پ ار "از ابتدا تا آغاز قرن حاضر به رهبران اقتصادي، ياري نمود تا آنان هدف " کنترل افکار مردم" را بخوبي پيش برند. آنها همواره "ازخطر قدرت سياسي که مردم در نتيجه مبارزاتشان بدست خواهند آورد" هم مسلک هاي خود را بر حذر نموده و تاکيد مي نمودند که پيروزي ضروريست که در آن " جنگي دائمي براي جلب انسانها" انجام پذيرد و به اين خاطر آنها ميبايست هر شهروندي را با برنامه هاي سرمايه داري آشنا سازند تا بدينوسيله شهروندان بتوانند بدون کوچکترين اشتباهي به ساز آنان برقصند.در واقع هم آنان با به اجرا درآوردن اين خواست نام خويش را درمرکز تاريخ مدرت به ثبت رسانيدند.    ادامه دارد.................................................