پيكر حسين پناهي در زادگاهش تشييع و به خاك سپرده شد

چهارشنبه 21 مرداد 1383 – 11 اوت 2004

خبرگزاري فارس: مراسم تشييع جنازه پيكر حسين پناهي، شاعر، نويسنده و كارگردان سينما، تئاتر و تلويزيون، در شهرهاي ياسوج گچساران و دهدشت برگزار شد و صبح ديروز در زادگاهش روستاي سوق به خاك سپرده شد.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از ستاد خبري حوزه هنري، پيكر مرحوم ‌حسين پناهي در ساعت 21 دوشنبه 19 مرداد ماه به ياسوج رسيد و مراسم تشييع آن با حضور مديران كل، هنرمندان و مردم اين شهر برگزار شد. پيكر اين هنرمند در ساعت 3 صبح ديروز به گچساران رسيد و سپس در ميان حضور چند هزار نفري مردمي كه گل‌هاي داوودي زرد و شمع‌هاي روشن در دست داشتند و مي‌گريستند تشييع شد و سپس به سمت شهرستان دهدشت حركت داده شد. پيكر «پناهي» در دهدشت نيز توسط هزارن نفر از مردمي كه ساعت‌ها چشم به راه پيكرش بودند تشييع شد. سرانجام پيكر آن شاعر و هنرمند در روستاي سوق، دياري كه به آن عشق مي‌ورزيد و همواره در آثارش از انجا و مردمش سخن مي‌گفت، به خاك پيوست.

لازم به ذكر است در تاريخ 6 تيرماه 83 به مناسبت روز جهاني تئاتر، مراسم گراميداشتي توسط حوزه هنري استان كهيكيلويه و بوير احمد براي حسين پناهي، شهره لرستاني و وحيد لك برپا شد و از زحمات آنان تجليل شد.

حسين پناهي در آن مراسم با انتقاد از سطحي بودن فرهنگ حاكم بر جهان امروز گفت: در گذشته فرهنگ كشوري چون فرانسه توسط كساني امثال: ژان پل سارتر، مولير و ويكتور هوگو به ما انتقال داده مي‌شد ولي امروزه زين‌الدين زيدان مبلغ آن است و فرانسه توسط وي شناخته مي‌شود.

 

پناهي در ادامه به بررسي پديده مذكور در كشور برزيل پرداخت و گفت: برزيلي كه مهد فوتبال است تاكنون نتوانسته است يك شاعر جهاني داشته باشد.

اين هنرمند در پايان سخنانش در مراسم مذكور با ابراز خوشحالي از روستايي بودنش به انتقاد از نبودن بستري فرهنگي در مناطق محرومي مثل استان كهيگيلويه و بوير احمد پرداخت و خاطر نشان كرد: با اين كه هيچ امكان فرهنگي در اين استان موجود نبوده است، اما در اين استان حافظ‌هاي زيادي به دنيا آمدند و بدون اين كه يك بيت شعر بگويند مردند.

حسين پناهي درگذشت

يکشنبه ۱۸ مرداد ١٣٨٣ – ۸ اوت ٢٠٠۴

جسد بي روح حسين پناهي بازيگر تئاتر و تلويزيون و سينما شب گذشته در خانه شخصي وي در خيابان جهان آرا پيدا شد.

به گزارش خبرنگار سينمايي"مهر" او اين اواخر در مجموعه هاي تلويزيوني به ايفاي نقش پرداخت و هم اکنون نيز "آواز مه" از اين بازيگر روي آنتن است.

اين هنرمند متولد سال 1335 و زاده روستاي دژکوه استان کهکيلويه و بوير احمد بود. وي در مجموعه هاي تلويزيوني و قيلم هاي سينمايي زيادي بازي کرده است که مي توان بازي وي در مجموعه تلويزيوني و پر بيننده آژانس دوستي" را ياد آور شد. آخرين فعاليت تئاتري وي بازي و کارگرداني نمايش "چيزي شبيه زندگي" در تالار اصلي تئاتر شهر است.

همچنين حسين پناهي مشغول تمرين يک نمايش با گروهي از دانشجويان جهت اجرا در تالار مولوي بود اين نمايش اثر خودش بود. اسم گروه نمايشي وي "هات کلات" يک کلمه لري به معناي در هم ريختگي ناشي از خود رأي است.

حسين پناهي همواره هنرمندي منزوي و تنها بود و در حالي دارفاني راوداع گفت که در خلوت خود به سر مي برد و جسد بي روح او پس از چند روز که از مرگش گذشته بود، شب گذشته توسط دوستانش در خانه شخصي وي پيداشد. علت مرگ اين هنرمند هنوز مشخص نشده است و جسد اين هنرمند قراراست طي مراسم ويژه اي به هنرمندان و مسوولين فرهنگي ياسوج جهت دفن در زادگاهش، تحويل داده شود.

لازم به ذکر است ، از اين هنرمند ياسوجي طي مراسم روز جهاني تئاتر تقدير به عمل آمد.

 

حسين پناهي درگذشت

لادن پارسي- بي بي سي - دوشنبه 09 اوت 2004

حسين پناهي هم رفت. معمولا اين اتفاق زياد مي افتد. آدم ها، هرکدام به شکلي از ادامه راه بازمي مانند. بعد زمان مي گذرد و تبديل به ياد و خاطره مي شوند. و احتمالا اين تلخ ترين قسمت موضوع است. اما بعضي خاطره ها مثل نقش هاي بيستون بر اعماق روح آدمي حک مي شود. مثل خاطره حسين پناهي.

حسين پناهي پيش از هر چيز ديگر کودکي شاعر بود. ساده چون آب روشن و زلال. با رفتن او فقط يکي از آدم هاي روي زمين کم نشد، بلکه چيزي از شاعرانگي جهان کم شد.

شايد تنهايي هاي بشري بازتاب تنهايي هاي انسان هاي است که درک نمي شوند و حسين پناهي در مناسبات روزمره حاکم نمي گنجيد و فهميده نمي شد. از همين رو سروده بود:...

من قطره قطره رفتم از دست...در روز روز زندگانيم"

او هم از درون تنها بود و هم از بيرون. نشان تنهايي بيروني او همين بس که جسد مچاله شده اش سه روز در انتظار کشف ماند و لابد اگر دختر دل نگرانش به جستجوي او برنيامده بود در خلوت آن خانه مي پوسيد.

او سال ها پيش سروده بود: "گفتم مي روم / و در مرام ما رفتن مردن بود / و حالا سال هاست که مرده ام" از اين رو بايد گفت حسين پناهي نمرد. رفت. رفت و چيزي از شاعرانگي جهان را با خود برد.

تاريخچه

حسين پناهي دژکوه در ۱۳۳۵ در روستاي دژکوه از توابع شهرستان ياسوج در استان کهکيلويه و بويراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصيل در بهبهان براي گذراندن تحصيلات حوزوي به مدرسه آيت الله گلپايگاني رفت. پس از انقلاب طلبگي را رها کرد و چهارسال در موسسه آناهيتا دوره بازيگري و نمايشنامه نويسي را گذراند.

پناهي بازيگري را نخست از مجموعه تلويزيوني محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمايش تلويزيوني با استفاده از نمايشنامه هاي خودش ساخت که مدت ها در محاق ماند.

با پخش نمايش دو مرغابي درمه از تلويزيون که علاوه بر نوشتن و کارگرداني خودش نيز در آن بازي مي کرد، خوش درخشيد و با پخش نمايش هاي تلويزيوني ديگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

نمايش هاي دو مرغابي درمه و يک گل و بهار که پناهي آنها را نوشته و کارگرداني کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلويزيون پخش شد.

در دهه شصت و اوايل دهه هفتاد او يکي از پرکارترين و خلاق ترين نويسندگان و کارگردانان تلويزيون بود.

به دليل فيزيک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگي و خلوصي که از رفتارش مي باريد و طنز تلخش بازيگر نقش هاي خاصي بود.

پناهي در سال ۶۷ براي بازي در فيلم درمسيرتندباد کانديد جايزه بهترين بازيگر نقش دوم، در سال ۶۹ براي بازي در فيلم سايه خيال که بر مبناي شخصيت او نوشته شده بود، نامزد دريافت جايزه بهترين بازيگر مرد و درسال ۷۱ براي بازي در فيلم مهاجران نامزد دريافت بهترين بازيگر نقش دوم شد و ديپلم افتخار جشنواره نهم فجر را براي بازي در فيلم سايه خيال دريافت کرد.

اما حسين پناهي بيشتر شاعربود. و اين شاعرانگي در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستين مجموعه شعر او با نام من و نازي در ۱۳۷۶ منتشرشد.

 

شعري از حسين پناهي

"بيكرانه

در انتهاي هر سفر

در آيينه

دار و ندار خويش را مرور مي كنم

اين خاك تيره اين زمين

پايوش پاي خسته ام

اين سقف كوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خداي دل

در آخرين سفر

در آيينه به حز دو بيكرانه كران

به جز زمين و آسمان

چيزي نمانده است

گم گشته ام، كجا

نديده اي مرا ؟"

کارنامه هنري

 

فيلم ها

گذرگاه ۱۳۶۵

گال ۱۳۶۵

تيرباران ۱۳۶۵

هي جو ۱۳۶۷

نار و ني ۱۳۶۷

در مسير تندباد ۱۳۶۷

ارثيه ۱۳۶۷

راز کوکب ۱۳۶۸

سايه خيال ۱۳۶۹

چاووش ۱۳۶۹

اوينار ۱۳۷۰

هنرپيشه ۱۳۷۱

مهاجران ۱۳۷۱

مرد ناتمام ۱۳۷۱

روز واقعه ۱۳۷۳

آرزوي بزرگ ۱۳۷۳

بلوغ ۱۳۷۷

مريم مقدس ۱۳۷۹

قصه هاي کيش ( اپيزود اول، کشتي يوناني ) ۱۳۸۰

بابا عزيز ۱۳۸۲

 

مجموعه هاي تلويزيوني

محله بهداشت

گرگها

رعنا

آشپزباشي

کوچک جنگلي

روزي روزگاري

مثل يک لبخند

ايوان مدائن

خوابگردها

هشت بهشت

امام علي

همسايه ها

دزدان مادربزرگ

آژانس دوستي

شليک نهايي

آواز مه

 

کتاب

من و نازي

ستاره

چيزي شبيه زندگي

دو مرغابي درمه

گلدان و آفتاب

پيامبر بي کتاب

دل شير