بيانيه انجمن اسلامی ‌دانشجويان دانشگاه صنعتی شريف در آستانه هيجده تير

سه شنبه ١۶ تير ١٣٨٣ – ۶ ژوئيه ٢٠٠۴

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی شريف در آستانه هيجدهم تير بيانيه ای تحليلی منتشر کرد. به گزارش سايت انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی اصفهان - iutnewsا متن اين بيانيه به شرح زير می باشد:

1. شالوده و نقطه عزيمت و بنيان تفکر انسان مدرن نقادی است. شاخصه انسان مدرن تساهل و انتقادپذيری است. اگر تساهل تنها بر تساهل ستيز مقدور نيست، نقد نيز بر اصلاح ناپذير معقول نيست و اگر مصداق بارز تساهل ستيزی قتل و ترور و اعدام بدون محاکمه است، نماد نقدناپذيری ترور قلم و انديشه است، نه فقط با زور، حتی با تهمت و افترا. پس تنها اصلاح پذير را نقد مي‌کنيم و آنکه را نقد نمي‌کنيم - چه ما و چه جامعه، چه آگاهانه و چه ناآگاهانه – اصلاح ناپذير قلمداد می کنيم.
انسان مدرن آنگاه که به اشتباه در عمل سياسی خود پی مي‌برد، استعفا مي‌دهد، نه آنکه ديگرانی را که در کنارش نبودند، متهم به عدم همراهی کند و آنگاه که به تناقض در انديشه اش پی مي‌برد، خود داوطلبانه به نقد آرای گذشته اش مي‌نشيند و صد البته که در ميانه اين نگرش به گذشته خطا و صواب، سودمند و مضر از هم باز شناخته مي‌شوند. وی مي‌داند که انديشه و عمل سياسی گذشته اش نه تنها منحصر به گذشته نبوده است، بلکه اگر با صافی نقد الک نشود، بر تصميمات آينده‌اش نيز تاثير مي‌گذارد. اما روشنفکر و عملگر سياسی ايرانی از نقد گذشته اش مي‌هراسد؛ هزار اما و اگر مي‌آورد که اين برداشت و عمل در آن زمان صحيح بوده است. روشنفکر امروز مي‌هراسد که از تاثير معنوی وی در انقلاب فرهنگی پرده برداشته شود و عملگر سياسی ايرانی مي‌هراسد که نقد انقلاب، اشغال سفارت آمريکا و جنگ تحميلی در عرصه عمومی ‌مطرح شود و اين همه برخاسته از فرهنگ ما ايراني‌هاست که دنيا يا سفيد است و يا سياه. روشنفکر مي‌هراسد به جزميت متهمش کنند و عملگر سياسی مي‌ترسد چون خائنان در نزد افکار عمومی ‌محاکمه شود و اينگونه است که در ميان ايرانيان، نقاد، اخلالگر سيستم اجتماعی و نقادی بزرگترين گناهی است که يک روشنفکر مي‌تواند مرتکب شود؛ اما حقيقت آن است که نقد را نمي‌توان بر اساس چنين مصلحت سنجی هايی سر بريد.

2. اگر روشنفکر عرف‌گرای ايرانی بيش از يکصد سال پيش درمان دردهای استبداد سلطنتي، استحمار مذهبی و نفوذ خارجی را دميدن روح مشروطه، سکولاريسم، ناسيوناليسم و استقلال مي‌‌ديد، با وقوع انقلاب پنجاه و هفت استبداد سلطنتی فرو ريخت و در بطن فرهنگ استبداد‌پذير ايرانی قدرت ديگری زمام امور را به دست گرفت.
برای غلبه بر استبداد مهمترين وظيفه روشنفکر عرف‌گرا تاکيد بر جدايی دين و امور دنيايی اعم از سياست، اقتصاد، حقوق قضايي، ... و تفکيک حوزه خصوصی و عمومی ‌است. تحقق اين مهم پايدارترين امکان را برای دستيابی به دموکراسی در اختيار ايرانيان قرار ميدهد.
طی فرايند جهانی شدن معنی نفوذ استعماري، ناسيوناليسم و استقلال ملتها دچار دگرگونيهای بسيار شده است و در فرهنگ جهانی به نظر مي‌رسد تاکيد بر ناسيوناليسم به منظور چسبی برای حفظ توفق قدرت دولت مرکزی بر اقليت های قومی ‌و مذهبی و زبانی ، اصلاً قابل پذيرش نيست؛ اما تأکيد بر مليت به عنوان تجربه و سرنوشت تاريخی مشترک، امکانی است برای حفظ چارچوب دولت قانونمند.

3. مفهوم مردم سالاری دينی مسلماً تقليل ارزشهای دموکراسی در قالب مفاهيم دينی است. اصلاح طلبان بايد بپذيرند که همان گونه که زيست شناسی ديني، مکانيک اسلامي‌و ... معنا و مفهومي ‌ندارد، مردمسالاری دينی و اقتصاد اسلامي‌ تعابيری فاقد مفهومند. اول گناه اين واژه ها مفهوم پارادوکسيکال آنهاست. دموکراسی به معنای اعمال نظر اکثريت است،اگر اضافه دينی بر دموکراسی به معنای اعمال نظرات دينی اکثريت مردم است و به اين معنی است که مردم حق اعمال نظرات ضد دين يا حتی غير دينی خويش را ندارند، ديگر اين تعريف هيچ سنخيتی با دموکراسی ندارد. اگر اجازه پيدا کنيم بر همين منوال استدلال کنيم ، مي‌توانيم از دموکراسی سلطنتی هم ياد کنيم که يعنی اعمال نظرات اکثريت مردم که با نظرات سلطان تناقضی ندارد.

4. از مهمترين جنبش های امروز ايران، جنبش زنان است.در حالی که اين جنبش، امروز از حمايت انديشمندان و متفکرين بسياری بهره مند است، دچار اشتباهی شده است- که روشنفکران عرفگرای ايرانی بسيار مرتکب شده اند- و آن تقليل مفاهيم و ارزشهای مورد قبولشان در قالب مفاهيم سنتی و دينی است. يافتن قرائتی فقهی که به جنبش کمک کند تا ميزان ارث برای زن و مرد برابر باشد و يا زنان هم مانند مردان از حق طلاق برخوردار باشند، تنها به معنای تقليل مفهوم برابری زن ومرد در قالب گزاره های سنتی و دينی است. اگر هم به کمک قرائت های متجددانه از دين، اين جنبش به هدف‌های اوليه خود رسيد، بايد به ياد داشته باشد که بالاخره با مدد قرائتی از دين بر قرائتی ديگر چيره شده است و اين محدوديتی عظيم در راه جنبش ايجاد خواهد کرد؛ به عنوان مثال بسيار بعيد به نظر مي‌رسد که بتوان قرائتی را يافت که حق انتخاب نوع پوشش را برای زنان به رسميت بشناسد.

5. ايده اصلی انقلاب فرهنگی پاکسازی ناپاکی ها از عرصه علمي‌کشور بود، بی خبر از اينکه هر انديشه‌ای حق حيات دارد. در خوشبينانه ترين حالت انقلاب فرهنگی يعنی ديکتاتوری اکثريت برای پالايش و نابودی اقليت؛ يعنی ستاندن حق حيات از اقليت. از نتايج همين رفتار حاکمان است که هنوز هم بسياری از اساتيد از حضور در دانشگاه محرومند و نيز از عصاره همين طرز فکر است که امروز نيز صاحبان قدرت به دانشگاه به ديده عنصری ناپاک و خطری بالقوه برای حفظ قدرت خود مي‌نگرند و بر همين اساس است که فجايعی نظير فاجعه تيرماه هفتاد و هشت رخ مي‌دهد.

6. هجدهم تير سال هفتاد و هشت، به دانشجويان آموخت که تنها جامه ای که برای ايشان مناسب است، نقادی و دوری از قدرت است. اما ايشان طی اين پنج سال تنها به نقادی قدرت و احياناً قدرت‌طلبان پرداخته اند؛ فارغ از اين نکته که نقادی بايد معطوف به ديگر حوزه ها هم باشد. در حاليکه ايرانی تمدن غرب را پذيرفته است اما هنوز فرهنگش ريشه در استبداد و سنت دارد. تنها نقد فرهنگ جامعه مي‌تواند عيب‌های فرهنگيمان را بازشناسد. مشکل امروز ما نه در نحوه تقسيم قدرت بلکه در فرهنگ سنتی ما نهفته است. نقد جنبش های اجتماعي، رويدادهای تاريخی و شخصيتهای کاريزماتيک از همان درجه ای از اهميت برخوردارند که نقد قدرت. نقد تکراری قدرت مبدل به ياوه گويی های بدون استدلالی خواهد شد که بی توجهی جامعه به جنبش دانشجويی را به همراه دارد.
انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی شريف