شهروند ايرانى با ضوابط جهانى

كيوان مهرگان:شرق - چهار شنبه 16 ارديبهشت 1383-  5 مه  2004

برخى تحليلگران مسائل اقتصادى و سياسى يكى از عمده ترين چالش هاى فراروى نحله ملى _ مذهبى را مواجهه اين جريان با روند جهانى شدن مى دانند. چون اين نحله فكرى _ سياسى بر پيشانى حركت خود دو مولفه «مليت» و «مذهب» را حك كرده، به اعتقاد برخى صاحب نظران، آنچه تحت عنوان جهانى شدن در حال تسخير دورترين روستاها است با اين دو مولفه سرسازگارى ندارد.مهندس عزت الله سحابى در گفت وگو با شرق «جهانى شدن» را از «جهانى كردن» منفك مى داند. او معتقد است: كه جهانى شدن ريشه در تاريخ بشر دارد و در متون مذهبى اديان بزرگ هم اين مسئله مورد توجه قرار گرفته است.

 

چالشى كه مهندس سحابى سعى در روشن كردن ابعاد تاريك آن دارد بيش از همه به مسئله جهانى كردن باز مى گردد.مهندس سحابى مقوله جهانى كردن را سنجاق شده به منافع دول سرمايه دار و شركت هاى فرامليتى مى داند. وى ضمن مخالفت با اين روند معتقد است چاره اى جز تن دادن به اين روند نيست اما نبايد از آن استقبال كنيم. به اعتقاد او با تاكيد بر مولفه هايى چون احساس ملى و يا هويت ملى مى توان در اين كارزار پرآشوب به سلامت عبور كرد.

 

•در ميان محافل سياسى، فرهنگى و اقتصادى بحث پيوستن ايران به روند جهانى شدن مخالفان و موافقان زيادى دارد. نظر شما درباره پيوستن ايران به روند جهانى شدن چيست؟

 

همه مى دانند كه جهانى شدن و جهانى سازى متفاوت است. جهانى شدن فرآيندى در حال انجام است و تحت تاثير گسترش ارتباطات و انقلابى كه در اين عرصه به وجود آمده مرزها كاملاً برداشته شده و فاصله ملت ها در حال از بين رفتن است. اين فرآيندى است در حال انجام شدن. بخواهيم و نخواهيم دنيا در حال نزديك شدن به هم است.

 

رسيدن ملت هاى جهان به صلحى فراگير كه بتوانند با هم تصميم مشترك بگيرند از كهن ترين آرمان هاى بشرى است. در واقع «انترناسيوناليسم» به نوعى همين جهانى شدن است. در قرن نوزدهم مكاتبى چون ماركسيسم و آنارشيسم با اعتقاد بر همين انترناسيوناليسم به وجود آمدند.

 

مذاهب بزرگ هم به نوعى مبلغ انترناسيونال هستند، چرا كه مرز، نژاد و جنس براى آنها مهم نيست، نفس «جهانى شدن» پديده اى است كه از آرزوهاى ديرينه بشر بوده است. در صورتى كه چنين وحدتى بين مردم جهان ايجاد شود، صلح و سعادت و رفاه را براى مردم در پى دارد.

 

اما اين جهانى شدن مستلزم چند فرض است، اول آنكه براى تحقق اين امر بايد ملت هايى وجود داشته باشند كه وجود دارند. ساختار بشر به گونه اى خلق شده كه بايد جمعى زندگى كند. در آيه اى از قرآن خداوند مى فرمايد: ما شما را به صورت قبايل و ملت ها آفريديم كه با هم مبادله كنيد و همزيستى و روابط حسنه داشته باشيد. از طرفى شرط اصلى آن هم اين است كه ملت هاى صاحب هويتى وجود داشته باشند كه داراى منافع، مصالح و مرزهاى خاص هستند و سپس با هم وحدت كنند.اين، جهانى شدن است. جهانى شدن بايد بشود، مى شود و خواهد شد.

 

•پس نگرانى شما چيست؟

 

جهانى شدن را نمى توان با زور بر ملت ها تحميل كرد. بايد روند عادى خود را طى كند. جامعه بشرى نسبت به سال هاى پايانى جنگ جهانى دوم به وحدت نزديك شده است. اگر چه چند قدرت هستند كه تركتازى مى كنند اما مردم جهان در حال نزديك شدن به همند. حتى مردمان آن جوامع قدرتمند هم با ملت هاى كشورهاى جهان سوم در حال رسيدن به يك وحدتند.

 

•پس مخالفت شما به چه مسئله اى برمى گردد؟

 

آنچه ما با آن مخالف هستيم، «جهانى كردن» است. اين مقوله ديگرى است.جهانى سازى از امرى فلسفى سرچشمه نگرفته و از ريشه انديشه اى و عرفانى برخوردار نيست بلكه منافع جماعتى محدود آن را به وجود آورده است.ذات جامعه غرب و جامعه سرمايه دارى و نظام سرمايه دارى مواجهه با بحران است. هر چند سال يكبار بايد با بحران هاى عظيم روبه رو شود. پس از قرن نوزدهم بحران ها از طريق شبكه هاى بازار فروش كالا حل مى شد. فرانسه و انگلستان و آلمان بر سر تصرف سرزمين ها براى فروش كالاهاى مازادشان منازعه داشتند.

 

در نيمه اول قرن نوزدهم آدام اسميت مسئله «جهان واحد كردن» را از طريق آزاد كردن تجارت جهانى كشورها مطرح كرد. انگلستان و فرانسه چون پيشرفته تر و قدرتمندتر بودند و توانايى توليد كالا با كيفيت بهتر و قيمت ارزانتر داشتند طرفدار اين تز بودند اما آلمان چون از نظر توسعه اقتصادى از اين دو عقب تر بود با اين «تز» مخالفت كرد.پس از آن متفكرى پيدا شد كه بحث «فرد بشر» و «جهان بشر» را مطرح كرد. يعنى بين فرد و جهان هيچ واسطه اى وجود ندارد. به اين ترتيب واقعيت جامعه انسانى ناديده گرفته شد. اما به جز فرد انسان كه حقوقى دارد و بايد تامين شود، ملت ها نيز حقوقى دارند. از اين مباحث، مكتب «اقتصاد ملى» به وجود آمد. طرح و پيدايش اين مكتب بسيار مثمرثمر بود.

 

آلمان امروزى، آمريكا بعد از جنگى هايى كه با انگلستان كرد و ژاپن از زمان ميجى ها با همين اعتقاد ترقى كردند. اگر مرزى وجود نداشت، ژاپن كه نمى توانست صنايع خودش را رشد بدهد. بعد براى تامين حقوق ملت ها مقرراتى وضع كردند كه طرح هاى گمركى از آن جمله بود.آن جهانى سازى كه قدرت هاى بزرگ مطرح مى كنند غير از آن جهانى شدنى است كه در ابتداى بحث به آن اشاره كرديم.

 

در اين نوع جهانى شدن پاى منافع كشورهاى قدرتمند در ميان است. پس از فروپاشى شوروى، آمريكا با در صدر قرار دادن مسئله حقوق بشر به سمت جهانى سازى حركت كرد كه هيچ ارتباطى با حقوق ملت ها نداشت. آنها مسئله بازار جهانى را طرح كردند تا بتوانند يكى از بحران هاى تاريخى خودشان را پشت سر بگذارند.

 

آن دوره اى كه توليد فزونى گرفت و عرضه بيشتر از تقاضا شد، كشورهاى سرمايه دار به دنبال بازار براى كالاهايشان بودند كه با اين سياست، مستعمراتشان، بازارهايشان را تامين مى كرد. اما زيانى كه از اين وضع مى كردند اين بود كه سرمايه هايشان انباشت مى شد. چون در اين معاملات تجارى كشورهاى پيشرفته سود مى بردند و اين سودها كه در واقع سرمايه آنها هم محسوب مى شد انباشته شده بود.

 

از اين رو صدور سرمايه جزء ضروريات حفظ نظام سرمايه دارى است كه سرمايه گذارى مستقيم و غيرمستقيم از نيمه دوم قرن بيستم و بعد از جنگ جهانى دوم گسترش پيدا كرد كه همين صدور سرمايه و اعطاى وام به كشورهاى عقب مانده به بحران ديگرى براى آنها تبديل شد. از طرفى كشورهايى كه از وام و يا سرمايه گذارى استفاده مى كردند توانايى بازپرداخت سود اين وام ها را نداشتند، دوم اينكه وقتى نتوانستند وام را پس بدهند دچار فقر و پريشانى مى شوند، لذا بازار كالاهايشان متزلزل خواهد شد و دچار بحران ديگرى مى شوند.تئوريسين هاى اقتصاد به اين نتيجه رسيدند كه انگلستان، فرانسه و آمريكا نمى توانند براى خودشان بازار تسخير كنند، چون نتيجه اش جنگ مى شود بنابراين ديگر بازار، بازار انگلستان، آمريكا و فرانسه نيست همه جهان يكى است.

از اين رو شركت هاى بزرگ فرامليتى با بيان اين مسئله كه بحران، سرمايه هايمان را در معرض نابودى قرار داده ما بايد جهان را «يكى » كنيم كه نه خطر جنگ وجود داشته باشد و نه خطر ديگرى سرمايه را تهديد كند. بنابراين فرهنگ ملل مختلف به هم نزديك مى شود، نوع زندگى ها به هم نزديك مى شود پس نوع مصرف ها هم نزديك مى شود. اين امرى است ناشى از ضرورت هاى بقاى نظام سرمايه دارى، سود و منفعت و منطق فرامليت ها هم همين است. آنها جهان را به اين سمت مى كشانند. اين همان چيزى است كه مى گوييم «جهانى كردن».

ادامه دارد