جهان، بی رحمی

تجارت جهانی افسار گسیخته،فقر، جنگ

نویسنده: مایکل کوزودوفسکی

ترجمه از انگلیسی به آلمانی: آندرآس سیمون

ترجمه از آلمانی به فارسی: ناهید جعفرپور

مقدمه

 

 بخش اعظم جمعیت جهان ، بعد از دوران جنگ سرد دریک بحران اقتصادی و اجتماعی بیسابقه، بسرعت در فقری غیر قابل تصور، فرو رفت. تمامی اقتصاد ملی کشورها از هم فرو پاشید و بیکاری روز به روز گسترده تر گردید. هم اکنون در کشور های آفریقائی  جنوب صحرا ، آسیا و آمریکای لاتین فقر و گرسنگی مطلق بیداد میکند. این جهانی شدن فقر که بعد از جنگ سرد با مشخصات نواستعماری بطور گسترده ای باز گشت نموده است، با بحران قرضی سال های 80  و اجرای عوارض و قوانین طاقت فرسای مقرر از سوی صندوق بین المللی پول ، در جهان سوم آغاز شد.

نظم نوین جهانی با فقر انسانها ، انهدام محیط زیست طبیعی ، خلق تبعیض نژادی اجتماعی ، دامن زدن به نژاد پرستی ، جنگهای قومی، پایمال نمودن حقوق زنان و در گیر نمودن دائمی کشورها به جنگ های منهدم کننده میان گروه های مختلف مردمی، تغذیه می گردد و از سالهای 90 به بعد دامنه تجاوزش را در همه مناطق بزرگ جهان مانند آمریکای لاتین ، اروپای غربی ، کشورهای اروپای شرقی سابق و همچنین کشورهای صنعتی جنوب شرقی آسیا و شرق دور، گسترده است.

این بحران سراسری جهانی ، از بحران اقتصادی دهه 30 مخرب تر است. اثرات بسیار گسترده جغرافیای سیاسیش بقرار زیر است: سقوط اقتصادی به همراه جنگ های منطقه ای ، انهدام دولت های ملی و در برخی موارد فروپاشی کامل کشورها . و به جرئت میتوان ادعا نمود که این مشگل ترین و سخت ترین بحران اقتصادی تاریخ دنیای مدرن می باشد.

رکود و پس نشینی بعد از جنگ سرد

در شوروی سابق سقوط اقتصادی که از سال 1992 آغاز گردید به مراتب  وخیم تر از آنچه بود که این کشور در جنگ جهانی دوم تجربه نموده بود -  یعنی نتیجه مستقیم " داروی" مرگ آور صندوق بین المللی پول. بعد از اشتغال کامل و تقریبا ثبات قیمت ها در سالهای 70 و80 ، به یک باره تورم در این کشور صعود نمود وقیمت های حقیقی و وضعیت اشتغال از هم پاشیده شد.  پیشگیری های پزشکی به طرزی شدید نزول نمود. تا جائی که وبا وسل با سرعتی هشدار دهنده در تمامی مناطق شوروی سابق سایه افکند.

این انگاره در شوروی سابق، خود را بسرعت در تمامی اروپای شرقی و بالکان تکرار نمود. اقتصاد ملی ملت ها یکی بعد از دیگری فرو پاشید. در کشورهای بالکان ( لیتوانی ، ایسلند ، لیتلند) ، تولیدات صنعتی همچنان مانند جمهوری قفقاز و ارمنستان و آذربایجان تا حد 65% سقوط نمود. در بلغارستان حقوق بازنشستگی از سال 1977 به 2 دلار در ماه تنزل یافت. بانک جهانی همه جا مسلط شد. بطوری که 90% بلغاری ها به زیر خط فقر رسیده و با روزی 4 دلار زندگی می کردند. 2

بخشی از مردم اروپای شرقی و منطقه بالکان که دیگر قادر به پرداخت هزینه های برق و آب و حمل و نقل عمومی نبودند ، به حاشیه پرتاب شدند.

در آسیای شرقی بحران مالی سال 1997 – با مشخصه حملات محتکرانه و سفته بازانه علیه ارز های ملی در بالاترین درجه خود ، در سقوط دولت های آسیائی ( دولت های ببر) مانند اندونزی ، تایلند و کره ، مسئول می باشد.

بعد از قرارو مدار هائی که برای پشتیبانی و حمایت از جانب صندوق بین المللی پول با این کشورها بسته شد و بعد از سقوط مالی ، بطور واقعی یکشبه استاندارد زندگی در این مناطق نزول نمود. در کره بعد از وساطت صندوق بین المللی پول – از طریق مشاوره سطح بالا با بزرگترین بانک های تجاری جهان – هر روز به طور متوسط بیش از 200 شرکت بسته شدند..... روزانه 4000 کارگر به خیابان ها ریخته شدند. 3

در همین زمان حقوق ها در اندونزی با وجود مبارزات خشونت بارخیابانی از 40 به 20 دلاردر ماه نزول نمود. صندوق بین المللی پول اصرار به جداسازی مزدها از شاخص قیمت ها داشت تا به این وسیله فشار تورم ضعیف تر گردد.

در چین در حدود 35 میلیون کارگر در اثر خصوصی سازی و ورشکستگی اجباری هزاران شرکت دولتی ، در معرض اخراج قرار گرفتند. طبق تخمینی که همین اواخر زده شده است، در مناطق کشاورزی چین در حدود 130 میلیون نیروی کار اضافی وجود دارد. طبق پیش بینی بانک جهانی در سال 1990 ، قرار بود که در چین با اجرای " اصلاحات بازار" فقر در این کشور تنها در سال 2000 چیزی در حدود 7/2 % نزول نماید، چیزی که امروزه به مانند یک کنایه تلخ بنظر میرسد.5

در بریتانیای کبیر، دورانی که تاچر بر مسند کار بود، برای آهسته از بین بردن دولت مدنی واجتماعی ، اقدامات سختی برای صرفه جوئی در هزینه های دولت به اجرا در آمد. این اقدامات که هدفش"ثبات" بخشیدن به اقتصاد ومبارزه با تورم در این کشور بود، به درآمد شهروندان شاغل این کشور فشار وارد نموده و نقش دولت را ضعیف ساخت.

از سالهای نود به بعد تمامی نسخه هائی که برای علاج اقتصاد کشور های صنعتی پیچیده می شوند، دستور عملی دیگری جز برنامه انطباق ساختاری که از سوی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به کشورهای جهان سوم تحمیل می شوند، ندارند.

 اصلاحات در اروپا و آمریکای شمالی بر عکس کشور های در حال توسعه، بدون وساطت  صندوق بین المللی پول صورت می پذیرد. انباشتگی عظیم کوه قرض های خدماتی در کشور های غربی ، برای طبقه ممتاز مالی این کشور ها اهرم سیاسی شده است تا با قدرت هر چه بیشتر سیاست اقتصادی و اجتماعی را به دولت ها دیکته نمایند و بالاخره تحت تاثیر منطق نو لیبرالی همه جا هزینه های خدماتی نزول نموده و برنامه های اجتماعی حذف می گردد. سیاست دولتی هم ، برهم زدن نظم بازار کار را آغاز نموده است: بطور مثال در برنامه جدید دولت های غربی، جداسازی درآمدها از شاخص قیمت ها ، کار نیمه وقت ، بازنشستگی قبل از موعد و بالاخره تحمیل انصراف از مزد"آزادانه" قید گردیده است. همزمان با این شرایط  محل های کار آزاد شده مجددا در اختیار شاغلین جوان قرار نمی گیرند به این مفهوم که بیکاری قشر جوان جامعه را هم در بر می گیرد وبنابراین راه نسل آینده بطرف بازار کار تخریب میگردد. مقررات کارفرمایان کارخانه های تولیدی آمریکائی چنین است:"اتحادیه های کارگری را منهدم کنید، کارگران مسن را در مقابل کارگران جوان قرار دهید، اعتصاب شکنان را تقویت کنید، مزدها را تقلیل دهید، و بیمه های درمانی کارگری را حذف نمائید".

از سالهای 80  به بعد بخش بزرگی از کارگران آمریکا، اجبارا از مشاغل مطمئن، زیر نظر اتحادیه های کارگری و با حقوق مکفی دست کشیده و به مشاغلی با مزد های بسیار پائین قناعت نموده اند. درشهر های غربی آمریکا وضعیت بسیار اسفناک است: مناسبات زندگی در گتو های آمریکائی در بسیاری جهات از سطح زندگی کشورهای فقیر جهان سوم پائین تراست. در حالیکه درجه بیکاری رسمی آمریکا در سالهای 90 نزول نموده بود، اما به تعداد انسانهائی که به کار نیمه وقت با مزد پائین مشغول بودند افزوده شد. هرچه درصد مشاغل با حد اقل دستمزد کم تر می شود، تعداد بیشتری از مردم شاغل بطور کامل از بازار کار طرد می گردند. بیرحمانه ترین وضعیت را گروه های جدید مهاجرین لوس آنجلسی دارند زیرا که در آنجا تعداد بیکاران سه برابر گشته است و از شبکه خدمات اجتماعی خبری نیست.انسانها دراین منطقه در وضعیتی قرار گرفته اند که اگر مشاغل مزد پائین خود را رها سازند، زندگیشان از هم پاشیده خواهد شد.7

 اکنون به جرئت می توان اذعان نمود که تغییر ساختاراقتصادی در کشور های جهان، دره ای عمیق میان طبقه های اجتماعی و گروه های نژادی به وجود آورده است.

ادامه دارد........................